اشعار محمد صالح علا
اشعار محمد صالح علا ،اشعار محمد صالح علا با صدای خودش،شعر های محمد صالح علاء،شعر عاشقانه محمد صالح علا،اشعار کوتاه محمد صالح علا،اشعار عاشقانه محمد صالح علا،شعر خوانی محمد صالح علا
در این مطلب از سایت جسارت بهترین اشعار محمد صالح علا را در بخش اس ام اس شعر برای شما تهیه کرده ایم .امیدواریم مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد
شبو خوب می شناسمش
من و شب
قصه داریم واسه هم
من و شب پشت سر روز می شینیم حرف می زنیم!
من و شب،
واسه هم شعر می خونیم
با هم آروم می گیریم
من و شب خلوتمون مقدسه،
من و شب خلوتمون، خلوت قلب و نفسه
خلوت دو همنوای بی کسه
که به اندازه ی زندگی به هم محتاجن
من شبو دوست دارم!
شب منو دوست داره!
من که عاقلا ازم فراری ان
من که دیوونه ی ِ واژه بافی ام
واسه ی شب کافی ام!
وقتی آفتاب می زنه
من کمم !
واسه روز
من همیشه کم بودم!
من و روز
همو هیچ دوست نداریم!
من و روز منتظر یه فرصتیم سر به سر هم بذاریم!
تا که این خورشید تکراری ی لعنتی بره
من و شب خوب می دونیم
ما رو هیچکس نمی خواد!
وقتی خورشید سره
هر کی با روز بده
مایه ی دردسره … !
اشعار محمد صالح علا
امشب تمام عاشقان رادست بسر کن
یک امشبی با من بمان بامن سحر کن
بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را
کج کن کلاه ،دستی بزن، مطرب خبر کن
گلهای شمعدانی همه شکل تو هستند
رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند
تا طاق ابروی بت من تا به تا شد
دُردی کشان پیمانه هاشان را شکستند
یک چکه ماه افتاده بر یاد تو و وقت سحر…….
این خانه لبریز تو شد شیرین بیان حلوای تر………..
تو میر عشقی عاشقان بسیار داری
پیغمبری با جان عاشق کار داری
امشب تمام عاشقان رادست بسر کن
یک امشبی با من بمان بامن سحر کن
اشعار عاشقانه محمد صالح علا
من هنوز در به در طره اون زلف سیاتم
من هنوزم سبز سبزم ریشه دارم
یکی از پاپتی هاتم…
آقای کوچیک نواز بنده پرور،
من هنوزم صله گیر چشم بارونی و اون ابر نگاتم…
منو کشتی ، منو کشتی ، منو کشتی
کشته باشی خوش به حالم
من هنوزم که هنوزه یکی از کشته هاتم
من هنوز در به در طره اون زلف سیاتم
من هنوزم سبز سبزم ریشه دارم
یکی از پاپتی هاتم…
شعر عاشقانه محمد صالح علا
شما که سواد داری ، لیسانس داری ، روزنامه خونی
با بزرگون می شینی، حرف میزنی ، همه چی می دونی
شما که کله ت پره ، معلّم مردم گنگی
واسه هر چی که می گن جواب داری ، در نمی مونی
بگو از چیه که من ، دلم گرفته؟
راه میرم دلم گرفته ، می شینم دلم گرفته
گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم، دلم گرفته
من خودم آدم بودم ، باد زد و حوای منو برد
سوار اسبی بودم که روز بارونی زمین خورد
عمر من کوه عسل بود ولی افسوس
روزای بد انگشت انگشت اونو لیسید
بعد نشست تا تهشو خورد ….
اشعار کوتاه محمد صالح علا
محبوب من آقایی کن منو به غلامی ببر
یه پول سیاه بفروشمو دوباره مفتی بخر
ارزون ترین جنس حراجی میشم
دور تو میگردم و حاجی میشم
عشق به من گفت که دلدار باش
جنس حراج سر بازار باش
آه بکش ناله و فریاد کن
دربدر روی خریدار باش
محبوب من
صفا همون جاست که تو باشی و من
شورش عقل است به صحرای تن
محبوب من
مروه همان لحظه ی دیدار ماست
آینه بازی دم عاشق شدن
شعر های محمد صالح علاء
سپیده سر زده برخیز توکل کن خدا با ماست
دوباره روز می آید چقدر این آفتاب آقاست
نگاه کن آن خروسی را که پشت پنجره پیداست
که آواز قشنگش در میان دستهای ماست
نگاه کن روشنایی را میان دستهای ماست
دوباره روز می آید چقدر این آفتاب آقاست
نگاه کن روشنایی را میان دستهای ماست
دوباره روز می آید چقدر این آفتاب آقاست
نگاه کن بالهای پنجره باز است و گسترده
نگاه کن صفحه شب را بدست روز تا خورده
نگاه کن دشت بالا را آفتاب میروید
نگاه کن روشنایی را نسیم صبحگاهی تا کجا برده
نگاه کن روشنایی را میان دستهای ماست
دوباره روز می آید چقدر این آفتاب آقاست
نگاه کن روشنایی را میان دستهای ماست
دوباره روز می آید چقدر این آفتاب آقاست
سپیده سر زده برخیز تو کل کن خدا با ماست
دوباره روز می آید چقدر این آفتاب آقاست
نگاه کن آن خروسی را که پشت پنجره پیداست
که آواز قشنگش در میان دستهای ماست
نگاه کن روشنایی را میان دستهای ماست
دوباره روز می آید چقدر این آفتاب آقاست
نگاه کن روشنایی را میان دستهای ماست
دوباره روز می آید چقدر این آفتاب آقاست
نگاه کن بالهای پنجره باز است و گسترده
نگاه کن صفحه شب را بدست روز تا خورده
نگاه کن دشت با لا را آفتاب میروید
نگاه کن روشنایی را نسیم صبحگاهی تا کجا برده
نگاه کن روشنایی را میان دستهای ماست
دوباره روز می آید چقدر این آفتاب آقاست
نگاه کن روشنایی را میان دستهای ماست
دوباره روز می آید چقدر این آفتاب آقاست
شعر خوانی محمد صالح علا
دو تا دستام مرکبی
تموم شعرام خط خطی
پیش شما شازده خانوم
منم فقیر پا پتی
غرور رو بردار و ببر
دلم میگه دلم میگه
غلامی رو به جون بخر
دلم میگه دلم میگه
شازده خانوم قابل باشم
باید بگم به شعر من
خوش آمدی خوش آمدی خوش آمدی
شازده خانوم چه خاکی و چه بی ریا
به منزل خود آمدی خود آمدی خود آمدی
عجب عجب چه رند و چه بلا شده دل پدر سوخته ام
باور کن زشوقتون اشکی شده چشم به در دوخته ام
فرصت بدین عاشقیمو خدمتتون عرض می کنم
واسه فرار از خودم
دو پا دارم
دوپا دیگه قرض می کنم
شازده خانوم قابل باشم
باید بگم به شعر من
خوش آمدی خوش آمدی خوش آمدی
شازده خانوم چه خاکی و چه بی ریا
به منزل خود آمدی خود آمدی خود آمدی
اشعار محمد صالح علا با صدای خودش
امشب تمام عاشقان رادست بسر کن
یک امشبی با من بمان بامن سحر کن
بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را
کج کن کلاه ،دستی بزن، مطرب خبر کن
گلهای شمعدانی همه شکل تو هستند
رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند
تا طاق ابروی بت من تا به تا شد
دُردی کشان پیمانه هاشان را شکستند
یک چکه ماه افتاده بر یاد تو و وقت سحر
این خانه لبریز تو شد شیرین بیان حلوای تر
تو میر عشقی عاشقان بسیار داری
پیغمبری با جان عاشق کار داری
امشب تمام عاشقان رادست بسر کن
یک امشبی با من بمان بامن سحر کن
اشعار محمد صالح علا
بیشتر بخوانید :