شعر در مورد اسم افسانه
شعر در مورد اسم افسانه,شعر درباره نام افسانه,شعری در مورد اسم افسانه,شعر درباره اسم افسانه,شعر برای اسم افسانه,شعر با اسم افسانه,شعر برای نام افسانه,شعر اسم افسانه,شعر درباره اسم افسانه,شعر در مورد اسم افسانه,شعر با کلمه افسانه,شعر با نام افسانه,شعر درباره نام افسانه,شعری در مورد اسم افسانه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم افسانه برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
غمی دارد دلم شرحش فقط افسانه می خواهد
به پای خواندنش هم گریه ی جانانه می خواهد
شعر در مورد اسم افسانه
ای عشق! تو که قصّه و افسانه نبودی
در چشم من این گونه غریبانه نبودی
شعر درباره نام افسانه
تا چند کنی قصه ز اسکندر و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد
شعری در مورد اسم افسانه
مرا مردن بیاموز و بدین افسانه پایان ده
که دیگر برنمی تابد دلم نوبت شمردن را
شعر درباره اسم افسانه
ز سوز عشق لیلی در جهان مجنون شد افسانه
تو مجنون ساز از عشقت مرا افسانه اش با من
شعر برای اسم افسانه
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
شعر با اسم افسانه
من در بزنم ، باز کنی ، از تو بپرسم
آماده ای از خواب تو افسانه بسازم؟
شعر برای نام افسانه
“غزل” پرنده ی افسانه ایست روی درخت…
هدف گرفتم و بی تو نمی خورد سنگم!
شعر اسم افسانه
می گویم و می دانم این را کاین چنین یاری
در دفتر افسانه پردازان مگر باشد!
شعر درباره اسم افسانه
من آخرین مرغ جهانم، آخرین گنجشک
که در پی افسانه سیمرغ شد راهی
شعر در مورد اسم افسانه
آن قصه ها که از تو و عشقت شنیده ایم
افسونگر زمانه چو افسانه کرده است
شعر با کلمه افسانه
تیشه برداشته ام ریشه ی خود را بزنم
شاید افسانه ی من نیز زبانزد بشود
شعر با نام افسانه
این چه تقدیری است که عشقِ من و انکارِ تو
هر دو از افسانه ی آشیل نامیراترند؟
شعر درباره نام افسانه
همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد
زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد
شعری در مورد اسم افسانه
عشق است و گفتهاند که یک قصه بیش نیست
این قصه را به مرگ خود افسانه میکنی
شعر در مورد اسم افسانه
با من از افسانه های خون و دل حالا بگو
من خودم چاقوی عشقت می برم تیزم هنوز
شعر درباره نام افسانه
من تا سراب عاشقی صد بار از این دریا گذشتم
چون موج از این افسانه بگذر، ترک آغوشش کن ای دوست
شعری در مورد اسم افسانه
دوشیزه ای که وصف او با آن همه خوبی
در روزگاری این چنین مانَد به افسانه
شعر درباره اسم افسانه
قصّه ی شیرین نیفتاده است هرگز اتفاق
هر چه هست ای عشق از افسانه سازی های توست
شعر با اسم افسانه
تو به حافظ به حقیقت به غزل دلخوش باش
من به افسانه نیما به تو می اندیشم
شعر برای اسم افسانه
عاشق نشدی زاهد ، دیوانه چه می دانی
در شعله نرقصیدی ، پروانه چه می دانی
لبریز می غمها ، شد ساغرِ جان من
خندیدی بگذشتی ، پیمانه چه می دانی
شعر برای نام افسانه
یک سلسله دیوانه ، افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو ، افسانه چه می دانی
من مست می عشقم ، و از توبه که بشکستم
راهم مزن ای عابد ، می خواره چه می دانی
شعر اسم افسانه
تا چند فریبی خلق با نام مسلمانی
عاشق شو و مستی کن ، ترک همه هستی کن
سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی
ای بت نپرستیده ، بت خانه چه می دانی
شعر درباره اسم افسانه
تو سنگ سیه بوسی ، من چشم سیاهی را
مقصود یکی باشد ، بیگانه چه می دانی
تا چند فریبی خلق ، با نام مسلمانی
سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی
روزی که فرو ریزیم بنیاد تعصب را
دیگر نه تو مانی ، نه ظلم و پریشانی
شعر در مورد اسم افسانه
آهسته در گوشم بگو، در شب تو می مانی وُ من
افسانه های کهنه را تنها تو می دانی وُ من
شعر با کلمه افسانه
ای نهان در هالهی افسانه ها
شعله هایت در اجاق خانه ها
شعر با نام افسانه
چه آرزوی دل انگیزی ست!
نوشتن افسانه ای عاشقانه
بر پوست تنت
و خواندن آن
برای تو …
چه آرزوی شورانگیزیست!
شعر درباره نام افسانه
اگر روزی به جرم سرخ احساس
برای شاخه ای یخ ناله کردم
برای ماندن و پروانه گشتن
به روی زندگیمان سایه کردم
شعری در مورد اسم افسانه
اگر روزی ته یک قصه را من
برای دلخوشی افسانه کردم
اگر بازآمدی اینجا کنارم
به روی عاشقی پیمانه کردم
شعر در مورد اسم افسانه
اگر روزی میان کوچه عشق
کنار تو خزان را بیمه کردم
میان سایه ای از جنس لبخند
من اینجا با تو شاید لانه کردم.
شعر درباره نام افسانه
افسانههای هیمالایایی میگویند
پرندگان سفید زیبایی هستند
که همیشه در پرواز زندگی میکنند
آنها در هوا زاده میشوند.
شعری در مورد اسم افسانه
هلیا!
من هرگز نخواستم که از عشق، افسانهیی بیافرینم؛
باور کن!
من میخواستم که با دوست داشتن زندگی کنم –
کودکانه و ساده و روستایی.
شعر درباره اسم افسانه
و من
آونگ می مانم
بین حقیقتِ تو
و افسانه ای که از تو در سرم دارم!
شعر برای اسم افسانه
به افسانه کهنهای دل بستهام که میگفت:
پارههای ابر ارواح سرگردان آدمیانند
شعر با اسم افسانه
قصه شیرین، عجب افسانه ایست
کوهکن خواب اندرین افسانه کرد
شعر برای نام افسانه
بساط وهم واچیدن ندارد
نوا افسانه ئی افسانه ات کو
شعر اسم افسانه
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
شعر درباره اسم افسانه
به هر جا می رسم افسانه عشق تو می گویم
به این افسانه گفتن عاقبت افسانه خواهم شد
شعر در مورد اسم افسانه
چون شب فراز آید افسانه ساز آید
آید ز تنهایی جان بر لب من
شعر با کلمه افسانه
ای دل افسانه که گفتی و ببردی خوابم
بهر خواب اجلم گوی یک افسانه دگر
شعر با نام افسانه
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی که نخفتیم
شب و شمع به افسانه بسوخت
شعر درباره نام افسانه
گفتمش افسانه گشتم در غمت
گفت این دم موسم افسانه نیست
شعری در مورد اسم افسانه
من بشعر افسانه بودم لیکن این ساعت بسحر
نرگس افسونگرش افسانه می گرداندم
شعر در مورد اسم افسانه
شب طی شد و رفت صبحی از محفل ما
افسانه افسانه سرا آخر شد
شعر درباره نام افسانه
من نیز چو تو شاعر افسانه خویشم
بازآ به هم ای شاعر افسانه بگرییم
شعری در مورد اسم افسانه
گر چه از افسانه گردد گرم، چشم مردمان
خواب سوزد گرمی افسانه من خلق را
شعر درباره اسم افسانه
دیگران ز افسانه می ریزند صائب رنگ خواب
سرمه بیداری از افسانه می ریزیم ما
شعر برای اسم افسانه
خواب مخمل نبود در گرو افسانه
بخت کی گوش به افسانه خواب اندازد؟
شعر با اسم افسانه
من که در افسون گری افسانه ام در روزگار
نرگس افسون گر ساقی مرا افسانه کرد
شعر برای نام افسانه
در عشق بتان کس افسانه عالم شد
من لیک بدین افسان افسانه نخواهم شد
شعر اسم افسانه
امروز از این نکته و افسانه مخوانید
کافسون نپذیرد دل و افسانه ندانیم
شعر درباره اسم افسانه
ما چو افسانه دل بی سر و بی پایانیم
تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم
شعر در مورد اسم افسانه
پنبه در گوشند جان و دل ز افسانه دو کون
تا شنیدند از خرد افسانه دیوانگی
شعر با کلمه افسانه
از گنج قدم شدیم ویرانه او
ز افسانه او شدیم افسانه او
شعر با نام افسانه
خواب آورد افسانه و افسانه عاشق
هر کس که کند گوش دگر خواب ندارد
شعر درباره نام افسانه
بیا بشنو ز من افسانه عشق
که دیگر بر سر افسانه رفتم
شعری در مورد اسم افسانه
جانا، تو به خواب شو که مستی
افسانه عاشقان درازست
شعر در مورد اسم افسانه
کند افسانه روز بد خویش
شبی گر خسروت همراز گردد
شعر درباره نام افسانه
اگر تو سرگذشت من بدانی
دگر افسانه مجنون نخوانی
شعری در مورد اسم افسانه
گر چه افسانه بود باعث شیرینی خواب
خواب ما سوخت ز شیرینی افسانه عشق
شعر درباره اسم افسانه
جهانی سرخوش از افسانه اوست
چه افسونی در این افسانه دارد
شعر برای اسم افسانه
ما را به رندی افسانه کردند
پیران جاهل شیخان گمراه
شعر با اسم افسانه
گفتگوی دولت بیدار را
سر به سر افسانه می دانیم ما
شعر برای نام افسانه
مگو با عاقلان افسانه عشق
به خون مرده جوشیدن میاموز
شعر اسم افسانه
ابجد طفلانه شمشیر عالمگیر اوست
داستان رستم و افسانه اسفندیار
شعر درباره اسم افسانه
افسانه ما شنو که در عشق
گشتیم فسانه چند خسبی
شعر در مورد اسم افسانه
همه شب با خیال، افسانه های درد خود گویم
مرا از جمله بیخوابی ازان افسانه می خیزد
شعر با کلمه افسانه
همه شب خسرو و افسانه یار و هر بار
قدری گوید و سر بر سر افسانه شود
شعر با نام افسانه
از سر افسانه و افسون همی باید گذشت
یا به عشقش در جهان افسانه می باید شدن
شعر درباره نام افسانه
کند در چشم مردم خواب را افسانه گر شیرین
زشیرینی مرا در دیده خواب افسانه می سوزد
شعری در مورد اسم افسانه
یک چند در خواب گران بردی بسر چون غافلان
چندی دگر در عاشقی افسانه شو افسانه شو
شعر در مورد اسم افسانه
در غم آن نوش لب افسانه عالم شدم
وین غم دیگر که تاثیری در این افسانه نیست
شعر درباره نام افسانه
گوش بر افسانه ما چون نخواهد کرد یار
وحشی این افسانه دور و دراز از بهر چیست
شعری در مورد اسم افسانه
بیم است که سودایت دیوانه کند ما را
در شهر به بدنامی افسانه کند ما را