شعر در مورد آفرینش
شعر در مورد آفرینش ,شعر در مورد آفرینش خدا,شعر در مورد آفرینش شگفت انگیز,شعر در مورد آفرینش جهان,شعر در مورد آفرینش انسان,شعر در مورد آفرینش زمین,شعری در مورد آفرینش,شعر در مورد آفریده های خدا,شعر در مورد زیبایی آفرینش,شعر در مورد زیبایی های آفرینش,شعر در باره افریده های خدا,شعر در مورد افرینش خداوند,شعر در مورد خلقت خداوند,شعر در مورد خلقت خدا,شعر در مورد آفریده های خداوند,شعر درباره آفرینش خداوند,شعر درباره جهان آفرینش,شعر در مورد خلقت انسان,شعر درباره خلقت انسان,شعر در باره آفرینش انسان,شعری در مورد خلقت انسان,شعر در مورد شگفتی های آفرینش,شعری در مورد زیبایی آفرینش,شعر درباره آفریده های خدا,شعر درباره ی آفریده های خدا,شعر درباره زیبایی آفرینش,شعر زیبا درمورد آفرینش
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد آفرینش برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
به حسن نامت آدم شد قرین علم الاسما
وعالم سجده کرد از شوق بر مفهوم انسانی
جنون باریدبر هفت آسمان جادوی لبخندت
که تا امروز مدهوش است با سردر گریبانی
نفس گم کرده ام در سینه ،ای خورشید باور کن
عدم جاری است در جانم،جنون مست غزل خوانی
شعر در مورد آفرینش
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر میگویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آنست که فرداش نبیند دیدار
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
کی تواند که دهد میوهٔ الوان از چوب؟
یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار
شعر در مورد آفرینش خدا
اجزای خاک مرده به تأثیر آفتاب
بستان میوه و چمن و لاله زار کرد
ابر آب داد بیخ درختان تشنه را
شاخ برهنه پیرهنش نوبهار کرد
چندین هزار منظر زیبا بیافرید
تا کیست کو نظر ز سر اعتبار کرد
شعر در مورد آفرینش شگفت انگیز
تداعی میکند خورشید یک آیینه گردانی
که در آغاز خلقت شد زچشمت گرده افشانی
پریشان شد جهان ازانحنای ناز گیسویت
زمین در پیچ وتاب افتاد از مستی وحیرانی
چه شور افتاد بر اجزای هستی در تماشایت
چه نوری منتشر شد از تو در اجرام کیهانی
شعر در مورد آفرینش جهان
چشمه از سنگ برون آید و باران از میغ
انگبین از مگس نحل و در از دریا بار
نیک بسیار بگفتیم درین باب سخن
و اندکی بیش نگفتیم هنوز از بسیار
تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او
همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزار
آن که باشد که نبندد کمر طاعت او
جای آنست که کافر بگشاید زنار
نعمتت بار خدایا ز عدد بیرونست
شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزار
این همه پرده که بر کردهٔ ما میپوشی
گر به تقصیر بگیری نگذاری دیار
شعر در مورد آفرینش انسان
ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟
تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهار
فعلهایی که ز ما دیدی و نپسندیدی
به خداوندی خود پرده بپوش ای ستار
سعدیا راست روان گوی سعادت بردند
راستی کن که به منزل نرود کجرفتار
حبذا عمر گرانمایه که در لغو برفت
یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار
درد پنهان به تو گویم که خداوند منی
یا نگویم که تو خود مطلعی بر اسرار
شعر در مورد آفرینش زمین
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
شعری در مورد آفرینش
وقت آنست که داماد گل از حجلهٔ غیب
به در آید که درختان همه کردند نثار
آدمیزاده اگر در طرب آید نه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار
باش تا غنچهٔ سیراب دهن باز کند
بامدادان چو سر نافهٔ آهوی تتار
مژدگانی که گل از غنچه برون میآید
صد هزار اقچه بریزند درختان بهار
باد گیسوی درختان چمن شانه کند
بوی نسرین و قرنفل بدمد در اقطار
شعر در مورد آفریده های خدا
ای شادی جان آفرینش
وی گوهر کان آفرینش
ای محرم خلوتی که آنجا
محوست نشان آفرینش
ای بلبل بوستان تجرید
در شوره ستان آفرینش
در جلوه کشیده کشف نطقت
اسرار نهان آفرینش
شعر در مورد زیبایی آفرینش
چو مقصود آفرینش مصطفایست
یقین منصور او را رهنمایست
مرا مقصود اینجا بود احمد
ازو گشتیم منصور و مؤید
حقیقت یا رسول الله بردار
ز اسرار توام اینجا خبردار
خبرداری ز نور آفرینش
توئی در آفرینش نور بینش
شعر در مورد زیبایی آفرینش
ای مهر تو جان آفرینش
تعت تو زبان آفرینش
لطف تو چمن طراز امکان
خشم تو خزان آفرینش
جودت همه بخش عالم
کون علمت همه دان آفرینش
با لقمه همت تو بس تنگ
میدان دهان آفرینش
همتای تو بهترین خطابش
بی نام و نشان آفرینش
شعر در مورد زیبایی های آفرینش
تو ای سرور آفرینش نبینی
که هر دم قضا مادر آفرینش
به زجر تمام از طبیعت بپرسد
که هم به نشد سرور آفرینش
شعر در باره افریده های خدا
من کیم باری که گوئی ز آفرینش برترم
کافرم گر هست تاج آفرینش بر سرم
جسم بی اصلم طلسمم خوان نه حی
ناطقم اسم بی ذاتم ز بادم دان نه نقش آزرم
شعر در مورد افرینش خداوند
آنکه ذات آفرینش با وجودش زیور است
بر وجودش آفرین کز آفرینش برتر است
رای عالمگیر او را صبح صادق سنجق است
بزم ملک آرای او را بحر زاخر ساغر است
شعر در مورد خلقت خداوند
پای تا سر آفرینش را همی ماند ملک
وین قبا بودست ملک آفرینش را حصار
آنکه گفتی بر تن هستی نمی گنجد لباس
کاش دیدی این قبا بر جسم شاه کامگار
شعر در مورد آفرینش
بیشتر بخوانید :