شعر در مورد اسم رضوان
شعر در مورد اسم رضوان ,شعر درباره اسم رضوان,شعر برای اسم رضوان,شعر در باره اسم رضوان,شعر با اسم رضوان,شعر درمورد اسم رضوان,شعر در مورد اسم رضوان,شعر با کلمه رضوان,شعر با کلمه ی رضوان,شعری در مورد اسم رضوان,شعری درباره اسم رضوان,شعری برای اسم رضوان,شعر درباره ی اسم رضوان,شعر در مورد نام رضوان,شعر درباره نام رضوان,شعر برای نام رضوان,شعر درباره نام رضوان,شعر با نام رضوان,شعر درمورد نام رضوان,شعر در مورد نام رضوان
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم رضوان برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش
آدم صفت از روضه رضوان به درآیی
شعر در مورد اسم رضوان
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
شعر درباره اسم رضوان
جلوه کن جلوه که هم ماهی و هم خورشیدی
باده ده باده که هم خلدی و هم رضوانی
شعر برای اسم رضوان
ز دوزخ آنگهی ترسم که جز تو مالکی یابم
بهشت آنگاه خوش باشد که تو رضوان من باشی
شعر در باره اسم رضوان
بهشت آدم و حوا،بقدر یک سیب است
صفای روضه ی رضوان شدآبروی شما
شعر با اسم رضوان
ما بحور و روضه رضوان نداریم التفات
زانک مجلس روضه رضوان و شاهد حور ماست
شعر درمورد اسم رضوان
ما را بباغ رضوان کی التفات باشد
در روضه محبت رضوان چه کار دارد
شعر در مورد اسم رضوان
دمادم حوریان از خلد رضوان می فرستند
که ای حوری انسانی دمی در باغ رضوان آی
شعر با کلمه رضوان
خازن رضوان که مه جنت ست
مست رضای دل رضوان ماست
شعر با کلمه ی رضوان
در باغ بهشت بگشادند
باد گویی کلید رضوان داشت
شعری در مورد اسم رضوان
نسیم باغ جنت چون عذارش
گلی در روضه رضوان ندارد
شعری درباره اسم رضوان
شکسته گیاهی من خشک مغز
بگلزار رضوان فرستاده ام
شعری برای اسم رضوان
نثارش آید از رضوان جنت
کنارش گیرد آن بدر منیرش
شعر درباره ی اسم رضوان
مگو از جنت و رضوان حکایت بیش ازین با من
که حیرانست صد جنت در آن رضوان که من دیدم
شعر در مورد نام رضوان
تسبیح ملک را و صفا رضوان را
دوزخ بد را بهشت مر نیکان را
شعر درباره نام رضوان
بیطاعت حق بهشت و رضوان مطلب
بی خاتم دین ملک سلیمان مطلب
شعر برای نام رضوان
حورا به نظاره نگارم صف زد
رضوان بعجب بماند و کف بر کف زد
شعر درباره نام رضوان
رسید فصل گل و باد عنبر افشان است
نگارخانه جانان بهشت رضوان است
شعر با نام رضوان
گذر در کوی ما آن دوزخی راست
که جا در روضه رضوان نخواهد
شعر درمورد نام رضوان
اگر صد روضه بر آدم کنی عرض
برون از گلشن رضوان نخواهد
شعر در مورد نام رضوان
آدم آشفته دل در انتظار
مانده تا پیغام رضوان کی رسد
شعر در مورد اسم رضوان
از رخش امروز اگر توشه شود نعمتی
بهر چه فردا به خلد منت رضوان برید؟
شعر درباره اسم رضوان
رو، ای رضوان، تو دانی و بهشتت
مرا بگذار تا دیدار بینم
شعر برای اسم رضوان
می داشت بصیرتی اگر رضوان
می داد بهشت رونمای تو
شعر در باره اسم رضوان
چاشنی گیر او بود رضوان
قدسیان را چو میهمان دارد
شعر با اسم رضوان
ای بادصبح، بگذر و از ما سلام کن
بر روضه ای، که عاشق رضوان او شدیم
شعر درمورد اسم رضوان
هر زمینی ریشه وهمی دگر می پرورد
ریش زاهد شانه کردم باغ رضوان یافتم
شعر در مورد اسم رضوان
بیا بیا که تو حور بهشت را رضوان
در این جهان ز برای دل رهی آورد
شعر با کلمه رضوان
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
شعر با کلمه ی رضوان
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
شعری در مورد اسم رضوان
فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند
غلمان ز روضه حور ز جنت به درکشیم
شعری درباره اسم رضوان
به سوی روضه رضوان سفر کرد
خدا راضی ز افعال و صفاتش
شعری برای اسم رضوان
ز شاهراه سعادت به باغ رضوان رفت
وزیر کامل ابونصر خواجه فتح الله
شعر درباره ی اسم رضوان
گرچه هستند به فردوس بسی خاتونان
تا تو را بیند رضوان غم ایشان نبرد
شعر در مورد نام رضوان
از اوج آسمان به سر سدره بگذرم
وز سدره سر به گلشن رضوان برآورم
شعر درباره نام رضوان
آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست
جنت فراز سرو قیامت قیام اوست
شعر برای نام رضوان
من ازین در نروم زانکه بهر باب که هست
پیش خواجو درش از روضه رضوان بابیست
شعر درباره نام رضوان
روضه رضوان بدان صورت که وصفش خوانده ئی
چون بمعنی بنگری جز منزل احباب نیست
شعر با نام رضوان
از نعیم روضه رضوان غرض دانی که چیست
وصل جانان ورنه جنت بوستانی بیش نیست
شعر درمورد نام رضوان
قدت را رشک طوبی می توان گفت
رخت را باغ رضوان می توان یافت
شعر در مورد نام رضوان
در بهشت ار زانکه برقع برنیندازی ز رخ
روضه رضوان جهنم باشد و راحت عذاب
شعر در مورد اسم رضوان
از سر یکدانه گندم در نمی آری گذشت
وز برای نزهت دل باغ رضوان بایدت
شعر درباره اسم رضوان
منزلگه جانست که جانان من آنجاست
یا روضه خلدست که رضوان من آنجاست
شعر برای اسم رضوان
ز گلزار جنان رضوان بصد سال
گلی چون عارض خوبت نچیدست
شعر در باره اسم رضوان
آن شب که دلم نزد تو مهمان باشد
جانم همه در روضه رضوان باشد
شعر با اسم رضوان
شادا که منوچهر است اندر کنف رضوان
کو چون تو خلف دارد غم خوار جهان داری
شعر درمورد اسم رضوان
قدر آن داری که طغرای قبولش درکشی
کانکه مقبول تو شد توقیع رضوان تازه کرد
شعر در مورد اسم رضوان
ور تو بخواهی فرشته ای که ببینی
اینک اویست آشکارا رضوان
شعر با کلمه رضوان
رضوان در خلد باز کردند
کز عطر مشام روح خوش بوست
شعر با کلمه ی رضوان
می حلالست کسی را که بود خانه بهشت
خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند
شعری در مورد اسم رضوان
ذکر سودای زلیخا پیش یوسف کرده اند
حال سرگردانی آدم به رضوان گفته اند
شعری درباره اسم رضوان
رضوان مگر سراچه فردوس برگشاد
کاین حوریان به ساحت دنیا خزیده اند
شعری برای اسم رضوان
گر بیارند کلید همه درهای بهشت
جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود
شعر درباره ی اسم رضوان
امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم
خواب در روضه رضوان نکند اهل نعیم
شعر در مورد نام رضوان
صبای روضه رضوان ندانمت که چه بادی
نسیم وعده جانان ندانمت که چه بویی
شعر درباره نام رضوان
رضوان و بهشت و حور و عین را
بی روی تو جاودان نخواهم
شعر برای نام رضوان
از ترشرویان شود ماتم سرا دارالسرور
ره مده رضوان به جنت زاهد دلمرده را
شعر درباره نام رضوان
دست تکلیف مکن در کمرم ای رضوان
سبزه باغچه خلد، بناگوشی نیست
شعر با نام رضوان
دربانی بهشت به رضوان حلال باد
آیینه داری رخ جانانم آرزوست
شعر درمورد نام رضوان
از سر دربانی فردوس، رضوان بگذرد
گر بداند می کنندش کفشدار این مزار
شعر در مورد نام رضوان
سر خود گیر ز درگاه بهشت ای رضوان
که در اهل کرم نیست به دربان محتاج
شعر در مورد اسم رضوان
مگر خواب بهاران چشم بندی کرد رضوان را؟
که چندین حور بیرون از بهشت کردگار آمد
شعر درباره اسم رضوان
در فردوس به روی تو نبندد رضوان
گر در اینجا در تسلیم و رضا بگشایند
شعر برای اسم رضوان
دل کافر به تهیدستی رضوان می سوخت
روزگاری که بهشتم گل خودروی تو بود
شعر در باره اسم رضوان
من از کجا وبهشت برین مگر رضوان
به درد وداغ تو فردوس را بیاراید
شعر با اسم رضوان
صائب کسی که سر به گریبان خود کشید
ناز بهشت و منت رضوان نمی کشد
شعر درمورد اسم رضوان
رضوان نداشت منصب دربانی بهشت
روزی که من ریاض ترا باغبان شدم
شعر در مورد اسم رضوان
ما کنج دل به روضه رضوان نمی دهیم
این گوشه را به ملک سلیمان نمی دهیم
شعر با کلمه رضوان
در آتشم از محرمی آینه تو
هر چند در خلد به رضوان نتوان بست
شعر با کلمه ی رضوان
خود مرا حق داد جان نو ز نور
من ندارم ذوق رضوان و قصور
شعری درباره اسم رضوان
گفت شیخ ای خواجه نیکو سرشت
گر تو داری ذوق رضوان بهشت
شعری در مورد اسم رضوان
جهان اندر جهان خورشید و نور است
وگر اندر جنان رضوان و حور است
شعری برای اسم رضوان
بهر شستی هزاران ماهی حور
فتاده هم ز رضوان با چنان نور