مورچه

زندگی مورچه ای

مورچه

زندگی مورچه ای

تعبیر خواب شکافتن بافتنی

تعبیر خواب بافتن | تعبیرخواب بافتن | tabire khab

تعبیر خواب بافتن,تعبیر خواب بافتنی,تعبیر خواب بافتنی بافتن,تعبیر خواب بافتنی,تعبیر خواب بافتنی بافتن,تعبیر خواب لباس بافتنی,تعبیر خواب کلاه بافتنی,تعبیر خواب دستکش بافتنی,تعبیر خواب میل بافتنی,تعبیر خواب شکافتن بافتنی,تعبیر خواب دیدن بافتنی,تعبیر خواب بافتن قالی,تعبیر خواب بافتن قالیچه,تعبیر خواب بافت قالی,تعبیر خواب بافتن قالی,تعبیر خواب بافتن فرش,تعبیر بافتن قالی در خواب,تعبیر خواب قالی بافتن مرده,تعبیر خواب بافتن دار قالی,تعبیر خواب دیدن بافتن قالی,تعبیر خواب بافتن تابلو فرش,تعبیر خواب بافتن,تعبیر خواب بافتن,تعبیر خواب میل بافتنی,تعبیر خواب لباس بافتنی,تعبیر بافتن فرش در خواب,تعبیر خواب بافت فرش,تعبیر دیدن بافتن فرش در خواب,تعبیر خواب بافتن فرش

تعبیر خواب بافتن , تعبیر خواب بافتنی , تعبیر خواب بافتنی بافتن

خواب بافتن یکی از خواب های معمول است.اگر شما هم بافتن در خواب دیده اید و دنبال تعبیر خواب بافتن می گردید می توانید در این مطلب براحتی تعبیرخواب بافتن را مطالعه نمایید و متوجه شوید بافتن چه تعبیری دارد

تعبیر خواب بافتن از دید کتاب سرزمین رویاها

تعبیر خواب بافتنی ، آسایش در خانه است

تعبیر خواب یک طرح فانتزی میبافید ، شوهر شما دوست داشتنی و مورد توجه خواهد بود .

تعبیر خواب یک زن جوان ببیند که می بافد ، او فوراً ازدواج خواهد کرد.

تعبیر خواب یک مادر خواب ببیند که می بافد ، او فرزندان بسیار مطیعی خواهد داشت .

تعبیر خواب دشمنان می بافند ، درکارها و معاملات با موفقیت روبرو خواهید شد .

تعبیر خواب دیگران می بافند ، دوستان به شما نارو می زنند

تعبیر خواب بافتن | بافتن در خواب دیدن | تعبیر خواب

تعبیر خواب سرقت از بانک

تعبیر خواب بانک | تعبیرخواب بانک | tabire khab

تعبیر خواب بانک رفتن,تعبیر خواب بانک,تعبیر خواب بانک زدن,تعبیر خواب بانک,تعبیر خواب حساب بانکی,تعبیر خواب دیدن بانک,تعبیر خواب چک بانکی,تعبیر خواب کارت عابر بانک,تعبیر خواب دزدی از بانک,تعبیر خواب رفتن به بانک,تعبیر خواب عابر بانک,تعبیر خواب حساب بانکی,تعبیر خواب برنده شدن در بانک,تعبیر خواب سرقت از بانک,تعبیر خواب دزدی بانک

تعبیر خواب بانک رفتن , تعبیر خواب بانک , تعبیر خواب بانک زدن

خواب بانک یکی از خواب های معمول است.اگر شما هم بانک در خواب دیده اید و دنبال تعبیر خواب بانک می گردید می توانید در این مطلب براحتی تعبیرخواب بانک را مطالعه نمایید و متوجه شوید بانک چه تعبیری دارد

تعبیر خواب بانک از دید منوچهر مطیعی تهرانی

تعبیر خواب در بانک بودن ، روبرو شدن با یک انسان طماع و خسیس است

تعبیر خواب کارمند بانک بودن ، دلبستگی به چیزی که به شما تعلق ندارد

تعبیر خواب روبرو گیشه بودن ، باز شدن راهی برای پیشرفت است

تعبیر خواب کارمند بانک مرد ، فاش شدن راز است

تعبیر خواب کارمند بانک زن ، زیان و ضرر مالی است

تعبیر خواب بانک از دید لیلا برایت

تعبیر خواب پول گذاشتن در بانک ، رسیدن به آرزو است

تعبیر خواب پول برداشتن از بانک ، ضرر مالی است

تعبیر خواب بانک از دید آنلی بیتون

تعبیر خواب تحویلدار بیکار ، شکست در کار است

تعبیر خواب نبود سکه طلا در بانک ، نرسیدن به سود است

تعبیر خواب انبوه شدن و جمع شدن اسکناس ها و سکه ها روی هم ، افزایش دارایی و اعتبار است

تعبیر خواب بانک از دید کتاب سرزمین رویاها

تعبیر خواب خود را در بانک می بینید ، به شما قول دروغ خواهند داد.

تعبیر خواب کاری با بانک دارید ، بطور غیره منتظره پول از دست خواهید داد.

تعبیر خواب بانکدار هستید ، مورد تمسخر قرار می گیرید .

تعبیر خواب یک وام بانکی می گیرید ، ضرر بزرگ مالی در آینده نزدیک است

تعبیر خواب از یک بانک پول دریافت می کنید ، ورشکستگی نزدیک می شود .

تعبیر خواب شما در بانک در کنار یکی از کارمندان بانک هستید ، خبرهای بسیار ناخوشایند است

تعبیر خواب بانک | بانک در خواب دیدن | تعبیر خواب

تعبیر خواب اسهال گرفتن

تعبیر خواب اسهال | تعبیرخواب اسهال | tabire khab

تعبیر خواب اسهال,تعبیر خواب اسهال شدن,تعبیر خواب اسهال بچه,تعبیر خواب اسهال و استفراغ,تعبیر خواب اسهال داشتن,تعبیر خواب اسهال شدن,تعبیر خواب اسهال کردن,تعبیر خواب اسهال خونی,تعبیر خواب اسهال بچه,تعبیر اسهال شدن در خواب,تعبیر خواب اسهال مرده,تعبیر خواب اسهالی,تعبیر خواب اسهال گرفتن,تعبیر خواب اسهال بودن

تعبیر خواب اسهال , تعبیر خواب اسهال شدن , تعبیر خواب اسهال بچه

خواب اسهال یکی از خواب های معمول است.اگر شما هم اسهال در خواب دیده اید و دنبال تعبیر خواب اسهال می گردید می توانید در این مطلب براحتی تعبیرخواب اسهال را مطالعه نمایید و متوجه شوید اسهال چه تعبیری دارد

تعبیر خواب اسهال از دید هانس کورت

تعبیر خواب اسهال گرفتن ، غم و غصه است

تعبیر خواب اسهال از دید آنلی بیتون

تعبیر خواب اسهال گرفتن کسی ، نگرانی و ناامیدی است

تعبیر خواب اسهال از دید کتاب سرزمین رویاها

تعبیر خواب شما اسهال دارید ، یک هدیه پر ارزش دریافت میکنید .

تعبیر خواب داروی ضد اسهال می خورید ، عاقبت بخیر خواهید شد .

تعبیر خواب بچه ها اسهال دارند ، به یک مهمانی بزرگ دعوت خواهید شد .

تعبیر خواب تمام فامیل همگی اسهال دارند ، مشکلات بی خطر است

تعبیر خواب اسهال | اسهال در خواب دیدن | تعبیر خواب

تعبیر اسباب بازی در خواب

تعبیر خواب اسباب بازی | تعبیرخواب اسباب بازی | tabire khab

تعبیر خواب اسباب بازی,تعبیر خواب اسباب بازی فروشی,تعبیر خواب اسباب بازی هدیه گرفتن,تعبیر خواب اسباب بازی,تعبیر خواب ماشین اسباب بازی,تعبیر خواب دیدن اسباب بازی,تعبیر خواب خرید اسباب بازی,تعبیر خواب مغازه اسباب بازی,تعبیر اسباب بازی در خواب,تعبیر دیدن اسباب بازی در خواب,تعبیر خواب خریدن اسباب بازی,تعبیر خواب تفنگ اسباب بازی,تعبیر ماشین اسباب بازی در خواب

تعبیر خواب اسباب بازی , تعبیر خواب اسباب بازی فروشی , تعبیر خواب اسباب بازی هدیه گرفتن

خواب اسباب بازی یکی از خواب های معمول است.اگر شما هم اسباب بازی در خواب دیده اید و دنبال تعبیر خواب اسباب بازی می گردید می توانید در این مطلب براحتی تعبیرخواب اسباب بازی را مطالعه نمایید و متوجه شوید اسباب بازی چه تعبیری دارد

تعبیر خواب اسباب بازی از دید منوچهر مطیعی تهرانی

تعبیر خواب دیدن عروسک ، بی اعتقادی و سست اراده بودن است

تعبیر خواب عروسک دادن به دیگری ، نیرنگ و فریب است

تعبیر خواب دختر جوانی که عروسک ببیند ، عشق است

تعبیر خواب زن جوانی که عروسک ببیند ، فرزند است

تعبیر خواب اسب چوبی ، غرور است

تعبیر خواب طناب بازی ، منصرف شدن از کاری بیهوده است

تعبیر خواب اسباب بازی های مکانیکی ، فریب است

تعبیر خواب اسباب بازی ، تشکیل کانون خانواده است

تعبیر خواب حشرات پلاستیکی ، نیش و کنایه زبان مردم است

تعبیر خواب اسباب بازی از دید لوک اویتنهاو

تعبیر خواب دیدن اسباب بازی ، مسثله در بین زوج است

تعبیر خواب اسباب بازی | اسباب بازی در خواب دیدن | تعبیر خواب

تعبیر خواب زندگی کردن در اردوگاه

تعبیر خواب اردوگاه | تعبیرخواب اردوگاه | tabire khab

تعبیر خواب اردوگاه,تعبیر خواب در اردوگاه بودن,تعبیر خواب زندگی کردن در اردوگاه,تعبیر خواب دیدن اردوگاه,تعبیر خواب اردوگاه دیدن,اردوگاه در خواب دیدن,تعبیر خواب زندانی بودن در اردوگاه

تعبیر خواب اردوگاه , تعبیر خواب در اردوگاه بودن , تعبیر خواب زندگی کردن در اردوگاه

خواب اردوگاه یکی از خواب های معمول است.اگر شما هم اردوگاه در خواب دیده اید و دنبال تعبیر خواب اردوگاه می گردید می توانید در این مطلب براحتی تعبیرخواب اردوگاه را مطالعه نمایید و متوجه شوید اردوگاه چه تعبیری دارد

تعبیر خواب اردوگاه از دید کتاب سرزمین رویاها

تعبیر خواب یک اردوگاه ، یک زندگی سالم و طولانی است

تعبیر خواب شما در یک اردوگاه هستید ، دردسرهای بزرگ در آینده است

تعبیر خواب مانع آن میشوید که شما را به اردوگاه ببرند ، مراقب سلامتی خود باشید.

تعبیر خواب یک دختر جوان ببیند که او را به اردوگاه برده اند ، ازدواج است

تعبیر خواب اردوگاه مخصوص فقرا ، ثروت در نزدیکی شماست

تعبیر خواب شما در اردوگاه فقرا هستید ، شانس و شادی است

تعبیر خواب اعضا خانواده در اردوگاه هستند ، پول بدون مشکل میرسد.

تعبیر خواب دیگران در اردوگاه هستند ، اشیاءقیمتی را که فکر میکردید گم شده پیدا می کنید.

تعبیر خواب اردوگاه | اردوگاه در خواب دیدن | تعبیر خواب

تعبیر خواب چیدن اسباب منزل

تعبیر خواب اثاث منزل | تعبیرخواب اثاث منزل | tabire khab

تعبیر خواب اثاث منزل,تعبیر خواب اثاث منزلی,تعبیر خواب اسباب منزل,تعبیر خواب اثاث کشی منزل,تعبیر خواب اثاث کشی خانه,تعبیر خواب اساس منزل,تعبیر خواب اثاث خانه,تعبیر خواب فروختن اثاث منزل,تعبیر خواب چیدن اسباب منزل,تعبیر خواب خرید اثاث خانه,تعبیر خواب فروش وسایل منزل,تعبیر خواب وسایل منزل,تعبیر خواب اثاثیه منزل,تعبیر خواب اسباب خانه,تعبیر خواب اسباب کشی منزل,تعبیر خواب اسباب کشی منزل,تعبیر خواب دزدیدن وسایل منزل,تعبیر خواب خرید وسایل منزل,تعبیر خواب اسباب کشی خانه,تعبیر خواب اسباب کشی به خانه قدیمی,تعبیر خواب اسباب کشی از خانه,تعبیر خواب اسباب کشی به خانه,تعبیر خواب اثاثیه منزل,تعبیر خواب شکستن اثاث منزل,تعبیر خواب خرید اسباب خانه,تعبیر خواب دیدن وسایل خانه

تعبیر خواب اثاث منزل , تعبیر خواب اثاث منزلی , تعبیر خواب اسباب منزل

خواب اثاث منزل یکی از خواب های معمول است.اگر شما هم اثاث منزل در خواب دیده اید و دنبال تعبیر خواب اثاث منزل می گردید می توانید در این مطلب براحتی تعبیرخواب اثاث منزل را مطالعه نمایید و متوجه شوید اثاث منزل چه تعبیری دارد

تعبیر خواب اثاث منزل از دید آنلی بیتون

تعبیر خواب دیدن اثاث منزل ، اتفاقات بد است

تعبیر خواب اثاث منزل از دید کتاب سرزمین رویاها

تعبیر خواب اثاثیه زیبا ، درآمد مالی شما کافی خواهد بود.

تعبیر خواب اثاثیه معمولی ، شما به طبقه متوسط تعلق دارید.

تعبیر خواب یک زن ثروتمند اثاثیه زیبا دارد ، او مرتکب دیوانگی خواهد شد .

تعبیر خواب یک شخص از طبقه متوسط خواب اثاثیه زیبا ببیند ، شانس بزرگ در عشق است

تعبیر خواب یک کارمند دفتری خواب اثاثیه منزل ببیند ، موفقیت مالی است

تعبیر خواب اثاث منزل | اثاث منزل در خواب دیدن | تعبیر خواب

تعبیر خواب اجاق گاز روشن

تعبیر خواب اجاق گاز | تعبیرخواب اجاق گاز | tabire khab

تعبیر خواب اجاق گاز,تعبیر خواب اجاق گاز روشن,تعبیر خواب شعله اجاق گاز,تعبیر خواب دیدن اجاق گاز,تعبیر خواب روشن بودن اجاق گاز,تعبیر اجاق گاز در خواب,تعبیر دیدن اجاق گاز در خواب,تعبیر خواب خرید اجاق گاز,تعبیر خواب خرید اجاق گاز

تعبیر خواب اجاق گاز , تعبیر خواب اجاق گاز روشن , تعبیر خواب شعله اجاق گاز

خواب اجاق گاز یکی از خواب های معمول است.اگر شما هم اجاق گاز در خواب دیده اید و دنبال تعبیر خواب اجاق گاز می گردید می توانید در این مطلب براحتی تعبیرخواب اجاق گاز را مطالعه نمایید و متوجه شوید اجاق گاز چه تعبیری دارد

تعبیر خواب اجاق گاز از دید لیلا برایت

تعبیر خواب دیدن اجاق با آتش ، خوشبختی است

تعبیر خواب دیدن اجاق بدون آتش ، تنهایی است

تعبیر خواب داغ بودن اجاق ، زندگی شاد و روابط خوب است

تعبیر خواب روشن کردن اجاق و خوب سوختن شعله ، اوقات خوب و خوش است

تعبیر خواب روشن کردن اجاق و بد سوختن شعله ، غم و اندوه است

تعبیر خواب اجاق گاز از دید آنلی بیتون

تعبیر خواب دیدن اجاق گاز ، اختلافات با پادرمیانی شما از بین می رود

تعبیر خواب دختری که روی اجاق گاز غذا می پزد ، از دست دادن دوستان با محبت افراطی است

تعبیر خواب اجاق گاز | اجاق گاز در خواب دیدن | تعبیر خواب

تعبیر آه در خواب

تعبیر خواب آه | تعبیرخواب آه | tabire khab

تعبیر خواب آه,تعبیر خواب کشیدن آه,تعبیر آه در خواب,تعبیر خواب آه کشیدن,آه در خواب دیدن,آه در خواب کشیدن

تعبیر خواب آه , تعبیر خواب کشیدن آه , تعبیر آه در خواب

خواب آه یکی از خواب های معمول است.اگر شما هم آه در خواب دیده اید و دنبال تعبیر خواب آه می گردید می توانید در این مطلب براحتی تعبیرخواب آه را مطالعه نمایید و متوجه شوید آه چه تعبیری دارد

تعبیر خواب آه از دید کتاب سرزمین رویاها

تعبیر خواب آه و ناله ، شادی است

تعبیر خواب گریه و زاری ، فرد مورد علاقه تان را از دست خواهید داد

تعبیر خواب بچه ها آه و ناله می کنند ، پول است

تعبیر خواب افراد فامیل آه و ناله می کنند ، باید خرجهایتان را کمتر کنید

تعبیر خواب آه | آه در خواب دیدن | تعبیر خواب

شربت دیفن هیدرامین ساده برای نوزاد

همه چیز در مورد “شربت دیفن هیدرامین” برای کودکان و نوزادان

دیفن هیدرامین,دیفن هیدرامین ساده برای نوزادان,دیفن هیدرامین در بارداری,دیفن هیدرامین برای کودکان,دیفن هیدرامین کامپاند برای کودکان,دیفن هیدرامین برای نوزاد,دیفن هیدرامین برای نوزادان,دیفن هیدرامین کودکان,دیفن هیدرامین نوزاد,دیفن هیدرامین الگزیر,دیفن هیدرامین ساده برای نوزاد,شربت دیفن هیدرامین ساده برای نوزاد,دیفن هیدرامین در بارداری,مصرف دیفن هیدرامین در بارداری,شربت دیفن هیدرامین در بارداری,دیفن هیدرامین در دوران بارداری,دیفن هیدرامین کامپاند در بارداری,عوارض دیفن هیدرامین در بارداری,دیفن هیدرامین در زمان بارداری,دیفن هیدرامین بارداری,مصرف شربت دیفن هیدرامین در بارداری,دیفن هیدرامین برای کودکان زیر یک سال,دیفن هیدرامین برای کودکان زیر شش ماه,دیفن هیدرامین برای کودک,عوارض دیفن هیدرامین برای کودکان,مصرف دیفن هیدرامین برای کودکان,مضرات دیفن هیدرامین برای کودکان,دیفن هیدرامین برای سرفه کودکان,مقدار دیفن هیدرامین برای کودکان,دیفن هیدرامین کامپاند برای کودک,دیفن هیدرامین کامپاند برای نوزاد,دیفن هیدرامین کامپاند برای نوزادان,شربت دیفن هیدرامین کامپاند برای کودکان,شربت دیفن هیدرامین کامپاند برای نوزادان,مصرف دیفن هیدرامین کامپاند برای کودکان,دیفن هیدرامین کامپاند کودکان,دیفن هیدرامین کامپاند در کودکان,شربت دیفن هیدرامین کامپاند برای نوزاد,دیفن هیدرامین برای نوزاد یک ماهه,دیفن هیدرامین برای نوزاد شش ماهه,دیفن هیدرامین برای نوزاد 6 ماهه,دیفن هیدرامین برای نوزاد چهار ماهه,دیفن هیدرامین برای نوزاد پنج ماهه,دیفن هیدرامین برای نوزاد 8 ماهه,دیفن هیدرامین برای نوزاد هفت ماهه,دیفن هیدرامین برای نوزاد 9 ماهه,مصرف دیفن هیدرامین برای نوزاد دو ماهه,دیفن هیدرامین برای نوزاد سه ماهه,شربت دیفن هیدرامین برای نوزادان,عوارض دیفن هیدرامین برای نوزادان,مصرف دیفن هیدرامین برای نوزادان,قطره دیفن هیدرامین برای نوزادان,دیفن هیدرامین کودک,دیفن هیدرامین نوزاد,شربت دیفن هیدرامین کودکان,داروی دیفن هیدرامین کودکان,دیفن هیدرامین نوزادان,دیفن هیدرامین در نوزادان,دیفن هیدرامین برای نوزادان,شربت دیفن هیدرامین نوزاد,شربت دیفن هیدرامین نوزادان,شربت دیفن هیدرامین الگزیر

دیفن هیدرامین , دیفن هیدرامین ساده برای نوزادان , عوارض دیفن هیدرامین در بارداری  

شربت دیفن هیدرامین ( نام‌ تجاری‌ دیفن‌هیدارمین‌ بنادریل‌ است ) . در درمان‌علامتی رینیت آلرژیک، رینیت وازوموتور، کهیر، سرفه، تهوع و استفراغ ناشی از مسافرت یا حرکت، به عنوان یک خواب‌آور ملایم و درمان علامتی پارکینسون و واکنش‌های اکستراپیرامیدال به کار می‌رود.

دیفن‌هیدرامین‌ از داروهای‌ بدون‌ نیاز به‌ نسخه‌ است‌ که‌ به‌عنوان‌ آنتی‌هیستامین‌ هم‌ مورد تجویز قرار می‌گیرد. این‌ شربت یک‌ آنتی‌هیستامین‌ است‌ که‌ برای‌ درمان‌ یا پیشگیری‌ مواردی‌ نظیر علایم‌ ناشی‌ از حساسیت‌ها (آبریزش‌ بینی‌، سرفه‌، خارش‌ و قرمزی‌ چشم‌، خارش‌ بدن‌)، سرماخوردگی‌ها ( عطسه‌، آبریزش‌ بینی‌، سرفه‌)، پارکینسونیسم‌ (لرزش‌، حرکات‌ غیرارادی‌)، بیماری‌ حرکت‌، سرگیجه ‌، تهوع‌ یا استفراغ‌، و بی‌خوابی‌ تجویز می‌شود. این شربت از ترکیبات‌ داروهای‌ گوناگونی‌ است‌ که‌ برای‌ تسکین‌ سرفه‌ و سرماخوردگی‌ در هنگام‌ مصرف‌ می‌شوند.

چگونگی‌ مصرف‌ کردن  شربت دیفن هیدرامین بهتر است؟

  1. مصرف‌ کردن یا همان خوردن شربت دیفن‌هیدارمین‌ می‌توان‌ با غذا، آب‌ یا شیر باشد تا معده‌ را اذیت نشود.
  2. اگر برای‌ پیشگیری‌ از بیماری‌ این‌ دارو را مصرف‌ می‌کنید، دارو را حداقل‌ 30 دقیقه‌ (ترجیحاً 2-1 ساعت‌) قبل از شروع‌ سفر مصرف‌ کنید.
  3. اگر یک‌ نوبت‌ را فراموش‌ کردید ، به‌ مجردی‌ که‌ به‌ یاد آوردید، مصرفش‌ کنید. البته‌ اگر تقریباً موقع‌ نوبت‌ بعدی‌ رسیده‌ است‌، نوبت‌ فراموش‌ شده‌ را رها کرده‌، به‌ برنامه‌ دارویی‌ معمولتان‌ بازگردید. از دو برابر کردن‌ مقدار دارو خودداری کنید.از مصرف‌ الکل‌، داروهای‌ خواب‌، یا آرامبخش‌ها بپرهیزید، این‌ داروها اثرات‌ تخدیری‌ دیفن‌هیدرامین‌ را افزایش‌ می‌دهند.
  4. انتظار خواب‌آلودگی‌ را داشته‌ باشید.
  5. پیش‌ از اقدام‌ به‌ رانندگی‌ یا کار با وسایل‌ خطرناک‌ از واکنش‌ بدنتان‌ نسبت‌ به‌ این‌ دارو مطمئن‌ شوید. دیفن‌هیدارمین‌ ممکن‌ است‌ روی‌ سطح‌ هوشیاری‌ شما تأثیر بگذارد.
  6. برای‌ رفع‌ خشکی‌ دهان‌ آدامس‌ بجوید یا آب‌نبات‌ بمکید. اگر خشکی‌ دهان‌ بیش‌ از 2 هفته‌ ادامه‌ یافت‌ با پزشکتان‌ مشورت‌ کنید.
  7. دیفن‌هیدارمین‌ را دور از دسترس‌ کودکان‌، و دور از گرما، نور مستقیم‌، و حرارت‌ مرطوب‌ نگهداری‌ کنید (در این‌ شرایط‌ دیفن‌هیدرامین‌ فاسد می‌شود).
  8. از منجمد کردن‌ این‌ دارو بپرهیزید.
  9. اگر ظرف‌ 3 روز از مصرف‌ دارو احساس‌ بهبودی‌ نداشتید، به پزشک مراجعه کنید.

هشدارها و عوارض‌ جانبی‌ “دیفن هیدرامین”

در صورت‌ بروز هریک‌ از علایم‌ زیر با پزشکتان‌ تماس‌ بگیرید:

  1. گلودرد و تبی‌ که‌ با بیماری‌ای‌ که‌ به‌خاطرش‌ دیفن‌هیدارمین‌ مصرف‌ می‌کنید بی‌ارتباط‌ باشد.
  2. کبودی‌ یا خونریزی‌ غیرطبیعی‌.
  3. خستگی‌ یا ضعف‌ شدید.
  4. خشکی‌ شدید دهان‌.
  5. بینی‌ یا گلو.
  6. کاهش‌ مهارت‌های‌ حرکتی‌ یا مشکل‌ در حفظ‌ تعادل‌.
  7. تاری‌ دید.
  8. ادرار کردن‌ مشکل‌ یا دردناک‌.
  9. برافروختگی‌ یا قرمزی‌ صورت‌.
  10. کابوس‌.
  11. توهمات‌ (دیدن‌، شنیدن‌، یا حس‌ کردن‌ چیزی‌ که‌ وجود ندارد)، یا تشنج‌.
  12. کودکان‌ و افراد مسن‌ ممکن‌ است‌ با مصرف‌ این‌ دارو دچار سراسیمگی‌، بی‌قراری‌، و هیجان‌ شوند، در این‌ صورت‌ به پزشکتان‌ مراجعه کنید.
  13. سیستم اعصاب مرکزی (CNS) :  خواب آلودگی ، رخوت ، سرگیجه ، اختلال در حفظ تعادل ، سردرد ، بی خوابی ، بی قراری ، سرگیجه حقیقی ( در کودکان ) ، تب ، آتاکسی ، هیجان ، تشنج .
  14. دستگاه قلبی – عروقی : افت فشارخون ، طپش قلب ، تاکیکاردی .
  15. پوست : حساسیت به نور ، کهیر .
  16. چشم ، حلق ، بینی : تاری دید ، دوبینی ، خشکی بینی و گلو ، وزوز گوش .
  17. دستگاه گوارش : خشکی دهان ، تهوع ، استفراغ ، اسهال ، یبوست ، ناراحتی اپی گاستر ، بی اشتهایی .
  18. دستگاه ادراری – تناسلی : تکرر ادرار ، احتباس ادرار ، سوزش ادرار .
  19. خون : لکوپنی ، آگرانولوسیتوز ، آنمی و ترومبوسایتوپنی .
  20. تنفسی : احساس فشار در قفسه سینه ، خس خس ، ترشحات نایژه ای غلیظ ، آنافیلاکسی ، احتقان بینی .

موارد مورد احتیاط‌ شربت دیفن هیدرامین

در صورت‌ وجود هریک‌ از موارد زیر پیش‌ از مصرف‌ دیفن‌هیدرامین‌، پزشکتان‌ را مطلع‌ سازید:

  • حساسیت‌ به‌ هر نوع‌ ماده‌ غذایی‌، نگهدارنده‌ها، رنگ‌های‌ خوراکی‌، یا داروهای‌ دیگر (به‌ ویژه‌ آنتی‌هیستامین‌ها).
  • بارداری‌ یا شیردهی‌.
  • مصرف‌ داروهای‌ دیگر، به‌ ویژه‌ داروهای‌ آرامبخش‌، خواب‌، تشنج‌، مسکن‌ها، شل‌کننده‌های‌ عضلانی‌، یا داروهای‌ دل‌پیچه‌ (داروهای‌ آنتی‌کولینرژیک‌).
  • ابتلا یا سابق‌ بزرگی‌ پروستات‌، مشکل‌ در ادرار کردن‌، انسداد گردن‌ مثانه‌، گلوکوم‌ زاویه‌ بسته‌.

دیفن هیدرامین , دیفن هیدرامین ساده برای نوزادان , عوارض دیفن هیدرامین در بارداری

موارد احتیاط‌ درباره این دارو (دیفن هیدرامین)

  1. در صورت‌ وجود هریک‌ از موارد زیر قبل از مصرف‌ دیفن‌هیدرامین‌، پزشکتان‌ را مطلع‌ سازید:حساسیت‌ به‌ هر نوع‌ ماده‌ غذایی‌، نگهدارنده‌ها، رنگ‌های‌ خوراکی‌، یا داروهای‌ دیگر (به‌ ویژه‌ آنتی‌هیستامین‌ها).
  2. بارداری‌ بودن یا شیردهی‌.
  3. مصرف‌ داروهای‌ دیگر، به‌ خصوص داروهای‌ آرامبخش‌، خواب‌، تشنج‌، مسکن‌ها، شل‌کننده‌های‌ عضلانی‌، یا داروهای‌ دل‌پیچه‌ (داروهای‌ آنتی‌کولینرژیک‌ ).
  4. ابتلا یا سابق‌ بزرگی‌ پروستات‌، مشکل‌ در ادرار کردن‌، انسداد گردن‌ مثانه‌، گلوکوم‌ زاویه‌ بسته‌.

نبایدهای این دارو “دیفن هیدرامین”

نباید دارو را پس‌ از تاریخ‌ انقضایش‌ مصرف‌ شود .

موارد مصرف دیفن هیدرامین

دیفن‌هیدرامین‌ در درمان‌ علامتی :

  • رینیت آلرژیک

  • رینیت وازوموتور

  • کهیر

  • سرفه

  • تهوع و استفراغ ناشی از مسافرت یا حرکت،

به عنوان یک خواب‌آور ملایم و درمان علامتی پارکینسون و واکنش‌های اکستراپیرامیدال به کار می‌رود.

مکانیسم اثر شربت دیفن هیدرامین

  • اثر ضد آلرژی این دارو به دلیل رقابت با هیستامین برای اتصال به گیرنده‌های H۱ است.
  • اثر ضداستفراغ و ضد سرگیجه آن را می‌توان به اثر ضد موسکارینی آن ارتباط داد.
  • اثر ضدسرفه دیفن‌هیدرامین‌ به علت اثر مستقیم بر مرکز سرفه در بصل‌النخاع است. این داروبر گیرنده‌های H۱ مغز اثر گذاشته موجب اثرات خواب‌آور می‌گردد.
  • اثر ضد هیستامین : ضد هیستامینها بر روی عضلات صاف نایژه ها ، دستگاه گوارش ، رحم و عروق بزرگ خونی با هیستامین برای گیرنده های هیستامینی H1  رقابت می کنند ، این داروها با پیوند به گیرنده های سلولی ، از دستیابی هیستامین به این گیرنده ها جلوگیری کرده و موجب سرکوب نشانه های آلرژیک ناشی از هیستامین می شوند . هرچند که آنها از آزادسازی هیستامین جلوگیری نمی کنند .
  • اثر ضد سر گیجه حقیقی ، ضد استفراغ  و ضد دیسکینزی : اثر ضد موسکارینی مرکزی . ضد هیستامینها احتمالاً مسئول این اثرات دیفن‌هیدرامین‌ است .
  • اثر ضد سرفه : دیفن‌هیدرامین‌ با اثر مستقیم بر روی مرکز سرفه ، رفلکس سرفه را فرو می نشاند.
  • اثر تسکین بخش : مکانیسم اثر مضعف  CNS آن مشخص نیست .
  • اثر بیحس کننده : دیفن‌هیدرامین‌ از لحاظ ساختمانی مشابه بیحس کننده های موضعی بوده و از شروع و انتقال تکانه های عصبی جلوگیری می کند . این عمل احتمالاً منشا اثرات بیحس کننده موضعی دارو است

  • دیفن هیدرامین , دیفن هیدرامین ساده برای نوزادان , عوارض دیفن هیدرامین در بارداری

فارماکوکینتیک (دیفن هیدرامین)

این دارو از راه خوراکی به خوبی جذب می‌شود. زمان شروع اثر آن ۶۰ – ۱۵ دقیقه میباشد. دفع شربت دیفن‌هیدرامین‌ کلیوی است و اغلب به صورت متابولیت طی ۲۴ ساعت دفع می‌گردد.

سوء مصرف دیفن هیدرامین

از این دارو همراه با دیگر مخدرها به عنوان یک داروی تفریحی و برای افزایش اثر مواد دیگر استفاده می‌شود.

تداخل دارویی دیفن هیدرامین

اثر بر آزمایشهای تشخیصی
مصرف دیفن‌هیدرامین‌ باید چهار روز قبل از انجام آزمونهای پوستی تشخیصی قطع شود. ضد هیستامینها می توانند موجب جلوگیری، کاهش یا مخفی ماندن پاسخهای مثبت آزمون پوستی شوند.
ممکن است باعث کاهش هموگلوبین، پلاکت و گلبول سفید خون شوند.

طریقه مصرف کردن دیفن هیدرامین کامپاند

برای اطلاع از مقدار صحیح مصرف دارو، دستورات راهنمای دارو را به دقت مطالعه فرمایید. اگر پزشک این دارو را برای شما تجویز کرده است، آن را دقیقا مطابق با دستور وی مصرف و از تغییر خودسرانه دوز دارو پرهیز کنید.

بهترن روش نگهداری داروی هیدرامین

دیفن هیدرامین کامپاند را در بسته مخصوص آن، کاملا پوشیده و دور از دسترس اطفال نگهدارید. دارو باید در دمای اتاق، دور از نور مستقیم، حرارت زیاد و رطوبت نگهداری شود. با گذشتن از تاریخ اعتبار یا نیاز به دارو، آن را دور بریزید.

موارد اضطراری

در صورت مسمومیت یا فزون دوز به نزدیک ترین مرکز درمانی مراجعه کنید. مقادیر بالای دیفن‌هیدرامین‌ کامپاند ممکن است باعث سردرد شدید، خواب آلودگی یا سرگیجه شدید، کاهش هوشیاری، اسهال، استفراغ، درد معده، افزایش تعریق، طپش قلب و تنگی نفس شود.

دیفن هیدرامین , دیفن هیدرامین ساده برای نوزادان , عوارض دیفن هیدرامین در بارداری

کودکان و زنان باردار یا شیرده

دیفن هیدرامین کامپاند نباید بدون اجازه پزشک در کودکان کوچک تر از 1 سال مصرف شود.

• مصرف دوزهای معمول دیفن هیدرامین کامپاند در دوران بارداری یا شیردهی بعید است موجب آسیب جنین یا طفل شیرخوار شما گردد. به هر حال، در صورتی که باردار هستید یا به طفل خود شیر می دهید، جهت اطلاع از فواید و خطرات استفاده از این دارو حین این دوران با پزشک خود مشورت نمایید.

دیفن هیدرامین

نیما یوشیج پدر شعر نو

نیما یوشیج پدر شعر نو

نیما یوشیج,نیما یوشیج شعر,نیما یوشیج زندگینامه,نیما یوشیج آی آدمها,نیما یوشیج می تراود مهتاب,نیما یوشیج مدرسه,نیما یوشیج Pdf,نیما یوشیج برف,نیما یوشیج و شهریار,نیما یوشیج شعر مهتاب,نیما یوشیج شعر برف,نیما یوشیج شعر ققنوس,نیما یوشیج شعر داروگ,نیما یوشیج پدر شعر نو,نیما یوشیج بهترین شعر,نیما یوشیج زندگینامه,اشعار نیما یوشیج زندگینامه,زندگینامه نیما یوشیج ویکی پدیا,زندگینامه نیما یوشیج از زبان خودش,می تراود مهتاب نیما یوشیج,معنی شعر می تراود مهتاب نیما یوشیج,دانلود اهنگ می تراود مهتاب نیما یوشیج,نیما یوشیج مدرسه,مدرسه نیما یوشیج تهران,مدرسه نیما یوشیج شهرک غرب,مدرسهی نیما یوشیج,دانلود اشعار نیما یوشیج Pdf,دیوان اشعار نیما یوشیج Pdf,گزیده اشعار نیما یوشیج Pdf,دانلود مجموعه اشعار نیما یوشیج Pdf,نیما یوشیج شهریار

نیما یوشیج , شعر نیما یوشیج , اشعار نیما یوشیج , شعر نو نیما یوشیج

سود گرت هست گرانی مکن
 خیره سری با دل و جانی مکن
آن گل صحرا به غمزه شکفت
صورت خود در بن خاری نهفت
صبح همی باخت به مهرش نظر
 ابر همی ریخت به پایش گهر
باد ندانسته همی با شتاب
 ناله زدی تا که براید ز خواب
 شیفته پروانه بر او می پرید
 دوستیش ز دل و جان می خرید
 بلبل آشفته پی روی وی
 راهی همی جست ز هر سوی وی
 وان گل خودخواه خود آراسته
 با همه ی حسن به پیراسته
 زان همه دل بسته ی خاطر پریش
 هیچ ندیدی به جز از رنگ خویش
شیفتگانش ز برون در فغان
 او شده سرگرم خود اندر نهان
 جای خود از ناز بفرسوده بود
 لیک بسی بیره و بیهوده بود
 فر و برازندگی گل تمام
 بود به رخساره ی خوبش جرام
 نقش به از آن رخ برتافته
 سنگ به از گوهرنایافته
 گل که چنین سنگدلی برگزید
عاقبت از کار ندانی چه دید
 سودنکرده ز جوانی خویش
خسته ز سودای نهانی خویش
آن همه رونق به شبی در شکست
تلخی ایام به جایش نشست
 از بن آن خار که بودش مقر
 خوب چو پژمرد برآورد سر
 دید بسی شیفته ی نغمه خوان
 رقص کنان رهسپر و شادمان
 از بر وی یکسره رفتند شاد
راست بماننده ی آن تندباد
 خاطر گل ز آتش حسرت بسوخت
 ز آن که یکی دیده بدو برندوخت
هر که چو گل جانب دل ها شکست
 چون که بپژمرد به غم برنشست
دست بزد از سر حسرت به دست
 کانچه به کف داشت ز کف داده است
چون گل خودبین ز سر بیهشی
دوست مدار این همه عاشق کشی
یک نفس از خویشتن آزاد باش
 خاطری آور به کف و شاد باش

نیما یوشیج

در نخستین ساعت شب، در اطاق چوبیش تنها، زن چینی
در سرش اندیشه های هولناکی دور می گیرد، می اندیشد:
« بردگان ناتوانایی که می سازند دیوار بزرگ شهر را
هر یکی زانان که در زیر آوار زخمه های آتش شلاق داده جان
مرده اش در لای دیوار است پنهان
 آنی از این دلگزا اندیشه ها راه خلاصی را نمی داند زن چینی
او، روانش خسته و رنجور مانده است
با روان خسته اش رنجور می خواند زن چینی،
در نخستین ساعت شب:
ـــ « در نخستین ساعت شب هر کس از بالای ایوانش چراغ اوست
آویزان
همسر هر کس به خانه بازگردیده است الا همسر من
که ز من دور است و در کار است
زیر دیوار بزرگ شهر.
در نخستین ساعت شب، دور از دیدار بسیار آشنا من نیز
در غم ناراحتی های کسانم؛
همچنانی کان زن چینی
بر زبان اندیشه های دلگزایی حرف می راند،
من سرودی آشنا را می کن در گوش
من دمی از فکر بهبودی تنها ماندگان در خانه هاشان نیستم خاموش
و سراسر هیکل دیوارها در پیش چشم التهاب من نمایانند نجلا!
در نخستین ساعت شب،
این چراغ رفته را خاموش تر کن
من به سوی رخنه های شهرهای روشنایی
راهبردم را به خوبی می شناسم، خوب می دانم
من خطوطی را که با ظلمت نوشته اند
وندر آن اندیشه ی دیوارسازان می دهد تصویر
دیرگاهی هست می خوانم.
در بطون عالم اعداد بیمر
در دل تاریکی بیمار
چند رفته سالهای دور و از هم فاصله جسته
که بزور دستهای ما به گرد ما
می روند این بی زبان دیوارها بالا.

نیما یوشیج شعر

می تَراوَد مَهتاب
می درخشد شَب تاب،
نیست یک دَم شِکَنَد خواب به چشمِ کَس ولیک
غَمِ این خُفته ی چند
خواب در چشمِ تَرَم می شکند.
نگران با من اِستاده سَحَر
صبح می خواهد از من
کز مبارکْ دَمِ او آوَرَم این قومِ به جانْ باخته را بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از رَهِ این سفرم می شکند…

نیما یوشیج زندگینامه

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفردر آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا تواناییّ بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ میبندید
برکمرهاتان کمربند،
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می‌کند بیهود جان قربان!
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره،جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می‌خواند شما را..

نیما یوشیج آی آدمها

من دلم سخت گرفته است از این
میهمان‌خانه‌ی مهمان‌کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است:
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار…

نیما یوشیج می تراود مهتاب

فریاد می زنم ،
من چهره ام گرفته !
من قایقم نشسته به خشکی !
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست ،
یک دست بی صداست ،
من ، دست من کمک ز دست شما می کند طلب،
فریاد من شکسته اگر در گلو ، وگر
فریاد من رسا ،
من از برای راه خلاص خود و شما،
فریاد می زنم
، فریاد می زنم!!

نیما یوشیج مدرسه

من چهره ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی!
 
با قایقم نشسته به خشکی
فریاد می زنم:
« وامانده در عذابم انداخته است
در راه پر مخافت این ساحل خراب
و فاصله است آب
امدادی ای رفیقان با من.»
گل کرده است پوزخندشان اما
بر من،
بر قایقم که نه موزون
بر حرفهایم در چه ره و رسم
بر التهابم از حد بیرون.
 
در التهابم از حد بیرون
فریاد بر می آید از من:
« در وقت مرگ که با مرگ
جز بیم نیستیّ وخطر نیست،
هزّالی و جلافت و غوغای هست و نیست
سهو است و جز به پاس ضرر نیست.»
با سهوشان
من سهو می خرم
از حرفهای کامشکن شان
من درد می برم
خون از درون دردم سرریز می کند!
من آب را چگونه کنم خشک؟
فریاد می زنم.
من چهره ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست:
یک دست بی صداست
من، دست من کمک ز دست شما می کند طلب.
 
فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر
فریاد من رسا
من از برای راه خلاص خود و شما
فریاد می زنم.
فریاد می زنم !

نیما یوشیج Pdf

خانهام ابری است

یکسره روی زمین ابری ست با آن.

از فراز گردنه خرد و خراب و مست

باد میپیچد.

یکسره دنیا خراب از اوست

و حواس من!

آی نیزن که ترا آوای نی بردهست دور از ره کجایی!

نیما یوشیج برف

زندگانی چه هوسناک است ، چه شیرین!
چه برومندی دمی با زندگی آزاد بودن،
خواستن بی ترس،حرف از خواستن بی ترس گفتن،شاد بودن!…

نیما یوشیج و شهریار

ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ « تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
ترا من چشم در راهم

نیما یوشیج شعر مهتاب

آن گل زودرس چو چشم گشود
به لب رودخانه تنها بود
گفت دهقان سالخورده که : حیف که چنین یکه بر شکفتی زود
لب گشادی کنون بدین هنگام
که ز تو خاطری نیابد سود
گل زیبای من ولی مشکن
کور نشناسد از سفید کبود
نشود کم ز من بدو گل گفت
نه به بی موقع آمدم پی جود
کم شود از کسی که خفت و به راه
دیر جنبید و رخ به من ننمود
آن که نشناخت قدر وقت درست
زیرا این طاس لاجورد چه جست ؟

نیما یوشیج شعر برف

شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیمه زنده ز دور
همعنان گشته همزبان هستم

جاده اما ز همه کس خالی است
ریخته بر آوار آوار
این منم به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم

نیما یوشیج شعر ققنوس

از این راه شوم ،گرچه تاریک است
همه خارزار است و باریک است
ز تاریکیم بس خوش آید همی
که تا وقت کین از نظرها کمی…

نیما یوشیج شعر داروگ

به چشم کور از راهی بسی دور
به خوبی پشه ای پرنده دیدن
به جسم خود بدون پا و بی پر
به جوف صخره ای سختی پریدن
گرفتن شر زشیری را در آغوش
میان آتش سوزان خزیدن
کشیدن قله الوند بر پشت
پس آنکه روی خار و خس دویدن
مرا آسانتر و خوشتر
بود زان
که بار منت دو نان کشیدن

نیما یوشیج پدر شعر نو

آنچه شنیدید زخود یا زغیر
وآنچه بکردند زشر و زخیر
بود کم ار مدت آن یا مدید
عارضه ای بود که شد ناپدید
و آنچه بجا مانده بهای دل است
کان همه افسانه بی حاصل است

نیما یوشیج بهترین شعر

می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند…

نیما یوشیج زندگینامه

سود گرت هست گرانی مکن
خیره سری با دل و جانی مکن
آن گل صحرا به غمزه شکفت
صورت خود در بن خاری نهفت
صبح همی باخت به مهرش نظر
ابر همی ریخت به پایش گهر
باد ندانسته همی با شتاب
ناله زدی تا که براید ز خواب
شیفته پروانه بر او می پرید
دوستیش ز دل و جان می خرید
بلبل آشفته پی روی وی
راهی همی جست ز هر سوی وی
وان گل خودخواه خود آراسته
با همه ی حسن به پیراسته
زان همه دل بسته ی خاطر پریش
هیچ ندیدی به جز از رنگ خویش
شیفتگانش ز برون در فغان
او شده سرگرم خود اندر نهان
جای خود از ناز بفرسوده بود
لیک بسی بیره و بیهوده بود
فر و برازندگی گل تمام
بود به رخساره ی خوبش جرام
نقش به از آن رخ برتافته
سنگ به از گوهرنایافته
گل که چنین سنگدلی برگزید
عاقبت از کار ندانی چه دید
سودنکرده ز جوانی خویش
خسته ز سودای نهانی خویش
آن همه رونق به شبی در شکست
تلخی ایام به جایش نشست
از بن آن خار که بودش مقر
خوب چو پژمرد برآورد سر
دید بسی شیفته ی نغمه خوان
رقص کنان رهسپر و شادمان
از بر وی یکسره رفتند شاد
راست بماننده ی آن تندباد
خاطر گل ز آتش حسرت بسوخت
ز آن که یکی دیده بدو برندوخت
هر که چو گل جانب دل ها شکست
چون که بپژمرد به غم برنشست
دست بزد از سر حسرت به دست
کانچه به کف داشت ز کف داده است
چون گل خودبین ز سر بیهشی
دوست مدار این همه عاشق کشی
یک نفس از خویشتن آزاد باش
خاطری آور به کف و شاد باش

اشعار نیما یوشیج زندگینامه

آنچه شنیدید زخود یا زغیر
وآنچه بکردند زشر و زخیر
بود کم ار مدت آن یا مدید
عارضه ای بود که شد ناپدید
و آنچه بجا مانده بهای دل است
کان همه افسانه بی حاصل است

زندگینامه نیما یوشیج ویکی پدیا

آن گل زودرس چو چشم گشود
به لب رودخانه تنها بود
گفت دهقان سالخورده که : حیف که چنین یکه بر شکفتی زود
لب گشادی کنون بدین هنگام
که ز تو خاطری نیابد سود
گل زیبای من ولی مشکن
کور نشناسد از سفید کبود
نشود کم ز من بدو گل گفت
نه به بی موقع آمدم پی جود
کم شود از کسی که خفت و به راه
دیر جنبید و رخ به من ننمود
آن که نشناخت قدر وقت درست
زیرا این طاس لاجورد چه جست ؟

زندگینامه نیما یوشیج از زبان خودش

امید پلید
اسفند 1319

در ناحیه یِ سَحَر، خروسان
اینگونه به رَغْمِ تیرگی می خوانند:
ـ « آی آمد! صبحِ روشن از در


بگشاده به رنگِ خونِ خود پَر.
سوداگرهای شبْ گریزان.
بر مَرکبِ تیرگی نشسته،
دارند ز راهِ دور می آیند. » …

از پیکرِ کلِّه بسته دودِ دنیا
آنگه بجهد شراره ها،
از هم بِدَرَند پرده هایی را
که بسته ره نظاره ها،
خوانند بلندتر خروسان:
ـ « آی آمد صبح، خنده بر لب.
بر باد دهِ ستیزه یِ شب.
از هم گُسَلِ فسانه یِ هول،
پیوند نِهِ قطارِ ایّام،
تا بر سرِ این غبارِ جنبنده
بنیانِ دگر کند.
تا در دلِ این ستیزه جو طوفان
طوفانِ دگر کند.
آی آمد صبح! چست و چالاک
با رقصِ لطیفِ قرمزی هاش،
از قلّه یِ کوه های غمناک
از گوشه یِ دشت های بس دور،
آی آمد صبح! تا که از خاک
اندوده یِ تیرگی کند پاک
وآلوده یِ تیرگی بشوید،
آسوده پرنده ای زند پَر.

اِستاده ولیک در نهانی
سوداگرِ شب، به چشمِ گریان
چون مرده یِ جانور ز دُنب آویزان،
در زیرِ شکسته های دیوارش
حیران شده است و نیست
یک لحظه به جایگه قرارش.
آن دَم که به زیرِ دودها پیداست
شکلِ رمه ها،
وز دور، خروسِ پیره زنْ خواناست،
او بیش تر آورد به دل بیم،
این زمزمه ها
کز صبح خبر می آورَد باز،
همچون خبرِ مرگِ عزیزان
او راست به گوش.

او ( آن دلِ حیله جویِ دنیا )
آن هیکلِ پر شتابِ خودبین،
خشکیده بجای خود بسی غمگین
هر لحظه ای از غم است در حالِ دگر.

در زیرِ درخت های بالا رفته
از دودِ بریشم.
در پیشِ هزار سایه، شیدا رفته
افتاده پس آنگهان ز ره گم.
در زیرِ نگین چند روشن
که بر سر دود آب
لغزان شده اند و عکس افکن،
آنگاه سوی موج گشته پرتاب
او جای گزیده تا به هر سو نگرد
وز اَندُه پَر گشادنِ این مرغ
آشفته شده، زبون شده، غصه خورَد.
اما زِ پسِ غبار، کی می گوید
نه برقِ نگاهِ خادعانه ره می جوید؟
کی مدّعی است چشمِ آن بدجوی،
بر چهره یِ تیره رنگ گنداب،
چون بسته نظر،
شیرینی یک شبِ نهان را
تجدید نمی کند؟
او با نظرِ دگر در این کهنه جهان می نگرد،
با شکلِ دگر چو جنبد از جا
در ره گذرد،
زین روی سوارِ تازیانه یِ خود
می باشد.
چون ذرّه دویده در عروقِ دنیای زبون
بس نقطه یِ تیرگی پیِ هم
می چیند.
تا آنکه شبی سیاه رو را
سازد به فریبِ خود سیه تر.
با دَمِ پُر از سمومش آن بیگانه
آلوده یِ خود بدارد آن را.
بر تیرگیِ سَحَر بیاویزد
تا تیرگی از بَرَش
نگریزد.
تا دائمْ این شب، سیه بمانَد
او می مکد از روشنِ صبحِ خندان.
می بلعد هر کجا ببیند
اندیشه یِ مردمی به راهی ست درست.
وندر دلِشان امید می افزاید.
می پاید
می پاید
تا هیچ که بر رهِ معین ناید،
از زیرِ سرشکِ سردِ چِرکَش
بر رهگذران
مانده نگران،
می سنجد روشن و سیه را
می پرورد او به دل
امّیدِ زوالِ صبحگه را.

 

می تراود مهتاب نیما یوشیج

هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشتِ ابر بر پشت …
هنگام که نیل چشم، دریا
از خشم به روی می زند مُشت …

زان دیرْ سفر که رفت از من
غمزه زن و عشوه ساز داده
دارم به بهانه های مانوس
تصویری از او به بَر گشاده.

لیکن چه گریستن، چه طوفان؟
خاموش شبی است، هر چه تنهاست.
مردی در راه می زند نِی
وآواش فسُرده برمی آید.
تنهای دگر منم که چشمم
طوفانِ سرشک می گشاید.

معنی شعر می تراود مهتاب نیما یوشیج

شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگِ کاروانَستَم
با صداهای نیم زنده ز دور
همعنان گشته، همزبان هستم.

جاده اما ز همه کس خالی است
ریخته بر سر آوار آوار
این منم مانده به زندانِ شبِ تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگِ کاروانَستَم.

دانلود اهنگ می تراود مهتاب نیما یوشیج

پرسید کرم را مرغ از فروتنی

تا چند منزوی در کنج خلوتی

دربسته تا به کی در محبس تنی

در فکر رستنم ـپاسخ بداد کرم ـ

خلوت نشسنه ام زیر روی منحنی

هم سال های من پروانگان شدند

جستند از این قفس،گشتند دیدنی

در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ

یا پر بر آورم بهر پریدنی

اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی!
کوشش نمی کنی،پری نمی زنی؟

نیما یوشیج مدرسه

خشک آمد کشتگاه من

در جوار کشت همسایه.

گرچه می‌گویند: “می‌گریند روی ساحل نزدیک

سوگواران در میان سوگواران.”

قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟

بر بساطی که بساطی نیست

در درون کومه‌ی تاریک من که ذره‌ای با آن نشاطی نیست

و جدار دنده‌های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می‌ترکد

– چون دل یاران که در هجران یاران-

قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟

مدرسه نیما یوشیج تهران

شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیم زنده ز دور
هم عنان گشته هم زبان هستم.
*
جاده اما ز همه کس خالی است
ریخته بر سر آوار آو

مدرسه نیما یوشیج شهرک غرب

ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ ” تلاجن” سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.

مدرسه ی نیما یوشیج

پاسها از شب گذشته
است.
میهمانان جای را کرده اند خالی. دیرگاهی است
میزبان در خانه اش تنها نشسته.
در نی آجین جای خود بر ساحل متروک میسوزد اجاق او
او

دانلود اشعار نیما یوشیج Pdf

بر سر قایقش اندیشه کنان
قایق بان
دائماً میزند از رنج سفر بر سر دریا فریاد:
“اگرم کشمکش موج سوی ساحل راهی میداد.”
*
سخت طوفان زده روی در

دیوان اشعار نیما یوشیج Pdf

دیری ست نعره می کشد از بیشه ی
خموش
“کک کی” که مانده گم.

از چشم ها نهفته پری وار
زندان بر او شده است علف زار
بر او که او قرار ندارد
هیچ

گزیده اشعار نیما یوشیج Pdf

در پیش کومه ام
در صحنه ی تمشک
بیخود ببسته است
مهتاب بی طراوت.لانه.
*
یک مرغ دل نهاده ی دریادوست
با نغمه هایش دریایی
بیخود سکوت خانه سرایم را
کرده است

دانلود مجموعه اشعار نیما یوشیج Pdf

تی تیک تی تیک
در این کران ساحل و به نیمه شب
نک می زند
“سیولیشه”
روی شیشه.

به او هزار بار
ز روی پند گفته ام
که در اطاق من ترا
نه جا برای
خو

نیما یوشیج شهریار

زردها بی خود قرمز نشده اند
قرمزی رنگ نینداخته است
بی خودی بر دیوار.
صبح پیدا شده از آن طرف کوه “ازاکو” اما
“وازانا” پیدا نیست
گرته

نیما یوشیج

هست شب یک شبِ دم کرده و خاک
رنگِ رخ باخته است.
باد، نو باوه ی ابر، از بر کوه
سوی من تاخته است.
*
هست شب، همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا،
هم ازین

دانلود مجموعه اشعار نیما یوشیج Pdf

من چهره ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی!
 
با قایقم نشسته به خشکی
فریاد می زنم:
« وامانده در عذابم انداخته است
در راه پر مخافت این ساحل خراب
و فاصله است آب
امدادی ای رفیقان با من.»
گل کرده است پوزخندشان اما
بر من،
بر قایقم که نه موزون
بر حرفهایم در چه ره و رسم
بر التهابم از حد بیرون.
 
در التهابم از حد بیرون
فریاد بر می آید از من:
« در وقت مرگ که با مرگ
جز بیم نیستیّ وخطر نیست،
هزّالی و جلافت و غوغای هست و نیست
سهو است و جز به پاس ضرر نیست.»
با سهوشان
من سهو می خرم
از حرفهای کامشکن شان
من درد می برم
خون از درون دردم سرریز می کند!
من آب را چگونه کنم خشک؟
فریاد می زنم.
من چهره ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست:
یک دست بی صداست
من، دست من کمک ز دست شما می کند طلب.
 
فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر
فریاد من رسا
من از برای راه خلاص خود و شما
فریاد می زنم.
فریاد می زنم !

نیما یوشیج

در شب سرد زمستانی

کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی­سوزد

و به مانند چراغ من

نه می افروزد چراغی هیچ،

نه فرو بسته به یخ ماهی که از بالا می افروزد …

من چراغم را در آمدرفتن همسایه­ام افروختم در یک شب تاریک

و شب سرد زمستان بود،

باد می پیچید با کاج،

در میان کومه­ها خاموش

گم شد او از من جدا زین جاده­ی باریک

و هنوز قصه بر یاد است

وین سخن آویزه­ی لب:

که می افروزد؟ که می سوزد؟

چه کسی این قصه را در دل می اندوزد؟

در شب سرد زمستانی

کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد.

دانلود مجموعه اشعار نیما یوشیج Pdf

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!

یک نفردر آب دارد می سپارد جان.

یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.

آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

که گرفتستید دست ناتوانی را

تا تواناییّ بهتر را پدید آرید،

آن زمان که تنگ میبندید

برکمرهاتان کمربند،

در چه هنگامی بگویم من؟

یک نفر در آب دارد می‌کند بیهود جان قربان!

آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!

نان به سفره،جامه تان بر تن؛

یک نفر در آب می‌خواند شما را.

موج سنگین را به دست خسته می‌کوبد

باز می‌دارد دهان با چشم از وحشت دریده

سایه‌هاتان را ز راه دور دیده

آب را بلعیده درگود کبود و هر زمان بیتابش افزون

می‌کند زین آبها بیرون

گاه سر، گه پا.

آی آدمها!

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می‌پاید،

می زند فریاد و امّید کمک دارد

آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!

موج می‌کوبد به روی ساحل خاموش

پخش می‌گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش

می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می‌آید:

-“آی آدمها”…
و صدای باد هر دم دلگزاتر،

در صدای باد بانگ او رهاتر

از میان آبهای دور و نزدیک

باز در گوش این نداها:

-“آی آدمها”…

نیما یوشیج

قُقنوس، مرغ خوشخوان، آوازه ی جهان،

آواره مانده از وزش بادهای سرد،

بر شاخ خیزران،

بنشسته است فرد.

بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان.

او ناله های گمشده ترکیب می کند،

از رشته های پاره ی صدها صدای دور،

در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه،

دیوار یک بنای خیالی

می سازد.

از آن زمان که زردی خورشید روی موج

کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج

بانگ شغال، و مرد دهاتی

کرده ست روشن آتش پنهان خانه را

قرمز به چشم، شعله ی خردی

خط می کشد به زیر دو چشم درشت شب

وندر نقاط دور،

خلق اند در عبور …

او، آن نوای نادره، پنهان چنان که هست،

از آن مکان که جای گزیده ست می پرد

در بین چیزها که گره خورده می شود

یا روشنی و تیرگی این شب دراز

می گذرد.

یک شعله را به پیش

می نگرد.

جایی که نه گیاه در آنجاست، نه دمی

ترکیده آفتاب سمج روی سنگهاش،

نه این زمین و زندگی اش چیز دلکش است

حس می کند که آرزوی مرغها چو او

تیره ست همچو دود. اگر چند امیدشان

چون خرمنی ز آتش

در چشم می نماید و صبح سپیدشان.

حس می کند که زندگی او چنان

مرغان دیگر ار بسر آید

در خواب و خورد

رنجی بود کز آن نتوانند نام برد.

آن مرغ نغزخوان،

در آن مکان ز آتش تجلیل یافته،

اکنون، به یک جهنم تبدیل یافته،

بسته ست دمبدم نظر و می دهد تکان

چشمان تیزبین.

وز روی تپه،

ناگاه، چون بجای پر و بال می زند

بانگی برآرد از ته دل سوزناک و تلخ،

که معنیش نداند هر مرغ رهگذر.

آنگه ز رنج های درونیش مست،

خود را به روی هیبت آتش می افکند.

باد شدید می دمد و سوخته ست مرغ!

خاکستر تنش را اندوخته ست مرغ!

پس جوجه هاش از دل خاکسترش به در.

دانلود مجموعه اشعار نیما یوشیج Pdf

 من ندانم با که گویم شرح درد
قصه ی رنگ پریده ، خون سرد ؟
هر که با من همره و پیمانه شد
عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
قصه ام عشاق را دلخون کند
عاقبت ، خواننده را مجنون کند
آتش عشق است و گیرد در کسی
کاو ز سوز عشق ، می سوزد بسی
قصه ای دارم من از یاران خویش
قصه ای از بخت و از دوران خویش
یاد می اید مرکز کودکی
همره من بوده همواره یکی
قصه ای دارم از این همراه خود
همره خوش ظاهر بدخواه خود
او مرا همراه بودی هر دمی
سیرها می کردم اندر عالمی
یک نگارستانم آمد در نظر
اندرو هر گونه حس و زیب و فر
هر نگاری را جمالی خاص بود
یک صفت ، یک غمزه و یک رنگ سود
هر یکی محنت زدا ،‌خاطر نواز
شیوه ی جلوه گری را کرده ساز
هر یکی با یک کرشمه ،‌یک هنر
هوش بردی و شکیبایی ز سر
هر نگاری را به دست اندر کمند
می کشیدی هر که افتادی به بند
بهر ایشان عالمی گرد آمده
محو گشته ، عاشق و حیرت زده
من که در این حلقه بودم بیقرار
عاقبت کردم نگاری اختیار
مهر او به سرشت با بنیاد من
کودکی شد محو ، بگذشت آن ز من
رفت از من طاقت و صبر و قرار
باز می جستم همیشه وصل یار
هر کجا بودم ، به هر جا می شدم
بود آن همراه دیرین در پیم
من نمی دانستم این همراه کیست
قصدش از همراهی در کار چیست ؟
بس که دیدم نیکی و یاری او
مار سازی و مددکاری او
گفتم : ای غافل بباید جست او
هر که باشد دوستار توست او
شادی تو از مدد کاری اوست
بازپرس از حال این دیرینه دوست
گفتمش : ای نازنین یار نکو
همرها ،‌تو چه کسی ؟ آخر بگو
کیستی ؟ چه نام داری ؟ گفت : عشق
گفت : چونی ؟ حال تو چون است ؟ من
گفتمش : روی تو بزداید محن
تو کجایی ؟ من خوشم ؟ گفتم : خوشی
خوب صورت ، خوب سیرت ، دلکشی
به به از کردار و رفتار خوشت
به به از این جلوه های دلکشت
بی تو یک لحظه نخواهم زندگی
خیر بینی ، باش در پایندگی
باز ای و ره نما ، در پیش رو
که منم آماده و مفتون تو
در ره افتاد و من از دنبال وی
شاد می رفتم بدی نی ، بیم نی
در پی او سیرها کردم بسی
از همه دور و نمی دیدیم کسی
چون که در من سوز او تاثیر کرد
عالمی در نزد من تغییر کرد
عشق ، کاول صورتی نیکوی داشت
بس بدی ها عاقبت در خوی داشت
روز درد و روز نکامی رسید
عشق خوش ظاهر مرا در غم کشید
ناگهان دیدم خطا کردم ،‌خطا
که بدو کردم ز خامی اقتفا
آدم کم تجربه ظاهر پرست
ز آفت و شر زمان هرگز نرست
من ز خامی عشق را خوردم فریب
که شدم از شادمانی بی نصیب
در پشیمانی سر آمد روزگار
یک شبی تنها بدم در کوهسار
سر به زانوی تفکر برده پیش
محو گشته در پریشانی خویش
زار می نالیدم از خامی خود
در نخستین درد و نکامی خود
که : چرا بی تجربه ، بی معرفت
بی تأمل ،‌بی خبر ،‌بی مشورت
من که هیچ از خوی او نشناختم
از چه آخر جانب او تاختم ؟
دیدم از افسوس و ناله نیست سود
درد را باید یکی چاره نمود
چاره می جستم که تا گردم رها
زان جهان درد وطوفان بلا
سعی می کردم بهر جیله شود
چاره ی این عشق بد پیله شود
عشق کز اول مرا درحکم بود
س آنچه می گفتم بکن ،‌ آن می نمود
من ندانستم چه شد کان روزگار
اندک اندک برد از من اختیار
هر چه کردم که از او گردم رها
در نهان می گفت با من این ندا
بایدت جویی همیشه وصل او
که فکنده ست او تو را در جست و جو
ترک آن زیبارخ فرخنده حال
از محال است ، از محال است از محال
گفتم : ای یار من شوریده سر
سوختم در محنت و درد و خطر
در میان آتشم آورده ای
این چه کار است ، اینکه با من کرده ای ؟
چند داری جان من در بند ، چند ؟
بگسل آخر از من بیچاره بند
هر چه کردم لابه و افغان و داد
گوش بست و چشم را بر هم نهاد
یعنی : ای بیچاره باید سوختن
نه به آزادی سرور اندوختن
بایدت داری سر تسلیم پیش
تا ز سوز من بسوزی جان خویش
چون که دیدم سرنوشت خویش را
تن بدادم تا بسوزم در بلا
مبتلا را چیست چاره جز رضا
چون نیابد راه دفع ابتلا ؟
این سزای آن کسان خام را
که نیندیشند هیچ انجام را
سالها بگذشت و در بندم اسیر
کو مرا یک یاوری ، کو دستگیر ؟
می کشد هر لحظه ام در بند سخت
او چه خواهد از من برگشته بخت ؟
ای دریغا روزگارم شد سیاه
آه از این عشق قوی پی آه ! آه
کودکی کو ! شادمانی ها چه شد ؟
تازگی ها ، کامرانی ها چه شد ؟
چه شد آن رنگ من و آن حال من
محو شد آن اولین آمال من
شد پریده ،‌رنگ من از رنج و درد
این منم : رنگ پریده ،‌خون سرد
عشقم آخر در جهان بدنام کرد
آخرم رسوای خاص و عام کرد
وه ! چه نیرنگ و چه افسون داشت او
که مرا با جلوه مغتون داشت او
عاقبت آواره ام کرد از دیار
نه مرا غمخواری و نه هیچ یار
می فزاید درد و آسوده نیم
چیست این هنگامه ، آخر من کیم ؟
که شده ماننده ی دیوانگان
می روم شیدا سر و شیون کنان
می روم هر جا ، به هر سو ، کو به کو
خود نمی دانم چه دارم جست و جو
سخت حیران می شوم در کار خود
که نمی دانم ره و رفتار خود
خیره خیره گاه گریان می شوم
بی سبب گاهی گریزان می شوم
زشت آمد در نظرها کار من
خلق نفرت دارد از گفتار من
دور گشتند از من آن یاران همه
چه شدند ایشان ، چه شد آن همهمه ؟
چه شد آن یاری که از یاران من
خویش را خواندی ز جانبازان من ؟
من شنیدم بود از آن انجمن
که ملامت گو بدند و ضد من
چه شد آن یار نکویی کز فا
دم زدی پیوسته با من از وفا ؟
گم شد از من ، گم شدم از یاد او
ماند بر جا قصه ی بیداد او
بی مروت یار من ، ای بی وفا
بی سبب از من چرا گشتی جدا ؟
بی مروت این جفاهایت چراست ؟
یار ، آخر آن وفاهایت کجاست ؟
چه شد آن یاری که با من داشتی
دعوی یک باطنی و آشتی ؟
چون مرا بیچاره و سرگشته دید
اندک اندک آشنایی را برید
دیدمش ، گفتم : منم نشناخت او
بی تأمل روز من برتافت او
دوستی این بود ز ابنای زمان
مرحبا بر خوی یاران جهان
مرحبا بر پایداری های خلق
دوستی خلق و یاری های خلق
بس که دیدم جور از یاران خود
وز سراسر مردم دوران خود
من شدم : رنگ پریده ، خون سرد
پس نشاید دوستی با خلق کرد
وای بر حال من بدبخت!‌وای
کس به درد من مبادا مبتلای
عشق با من گفت : از جا خیز ، هان
خلق را از درد بدبختی رهان
خواستم تا ره نمایم خلق را
تا ز نکامی رهانم خلق را
می نمودم راهشان ، رفتارشان
منع می کردم من از پیکارشان
خلق صاحب فهم صاحب معرفت
عاقبت نشنید پندم ، عاقبت
جمله می گفتند او دیوانه است
گاه گفتند او پی افسانه است
خلقم آخر بس ملامت ها نمود
سرزنش ها و حقارت ها نمود
با چنین هدیه مرا پاداش کرد
هدیه ،‌آری ، هدیه ای از رنج و درد
که پریشانی من افزون نمود
خیرخواهی را چنین پاداش بود
عاقبت قدر مرا نشناختند
بی سبب آزرده از خود ساختند
بیشتر آن کس که دانا می نمود
نفرتش از حق و حق آرنده بود
آدمی نزدیک خود را کی شناخت
دور را بشناخت ، سوی او بتاخت
آن که کمتر قدر تو داند درست
در میانخویش ونزدیکان توست
الغرض ، این مردم حق ناشناس
بس بدی کردند بیرون از قیاس
هدیه ها دادند از درد و محن
زان سراسر هدیه ی جانسوز ،‌من
یادگاری ساختم با آه و درد
نام آن ، رنگ پریده ، خون سرد
مرحبا بر عقل و بر کردار خلق
مرحبا بر طینت و رفتار خلق
مرحبا بر آدم نیکو نهاد
حیف از اویی که در عالم فتاد
خوب پاداش مرا دادند ،‌خوب
خوب داد عقل را دادند ، خوب
هدیه این بود از خسان بی خرد
هر سری یک نوع حق را می خرد
نور حق پیداست ،‌ لیکن خلق کور
کور را چه سود پیش چشم نور ؟
ای دریفا از دل پر سوز من
ای دریغا از من و از روز من
که به غفلت قسمتی بگذشاتم
خلق را حق جوی می پنداشتمن
من چو آن شخصم که از بهر صدف
کردم عمر خود به هر آبی تلف
کمتر اندر قوم عقل پاک هست
خودپرست افزون بود از حق پرست
خلق خصم حق و من ، خواهان حق
سخت نفرت کردم از خصمان حق
دور گردیدم از این قوم حسود
عاشق حق را جز این چاره چه بود ؟
عاشقم من بر لقای روی دوست
سیر من هممواره ، هر دم ، سوی اوست
پس چرا جویم محبت از کسی
که تنفر دارد از خویم بسی؟
پس چرا گردم به گرد این خسان
که رسد زایشان مرا هردم زیان ؟
ای بسا شرا که باشد در بشر
عاقل آن باشد که بگریزد ز شر
آفت و شر خسان را چاره ساز
احتراز است ، احتراز است ، احتراز
بنده ی تنهاییم تا زنده ام
گوشه ای دور از همه جوینده ام
می کشد جان را هوای روز یار
از چه با غیر آورم سر روزگار ؟
من ندارم یار زین دونان کسی
سالها سر برده ام تنها بسی
من یکی خونین دلم شوریده حال
که شد آخر عشق جانم را وبال
سخت دارم عزلت و اندوه دوست
گرچه دانم دشمن سخت من اوست
من چنان گمنامم و تنهاستم
گوییا یکباره ناپیداستم
کس نخوانده ست ایچ آثار مرا
نه شنیده ست ایچ گفتار مرا
اولین بار است اینک ، کانجمن
ای می خواند از اندوه من
شرح عشق و شرح نکامی و درد
قصه ی رنگ پریده ، خون سرد
من از این دو نان شهرستان نیم
خاطر پر درد کوهستانیم
کز بدی بخت ،‌در شهر شما
روزگاری رفت و هستم مبتلا
هر سری با عالم خاصی خوش است
هر که را یک چیز خوب و دلکش است
من خوشم با زندگی کوهیان
چون که عادت دارم از صفلی بدان
به به از آنجا که مأوای من است
وز سراسر مردم شهر ایمن است
اندر او نه شوکتی ،‌ نه زینتی
نه تقید ،‌نه فریب و حیلتی
به به از آن آتش شب های تار
در کنار گوسفند و کوهسار
به به از آن شورش و آن همهمه
که بیفتد گاهگاهی دررمه
بانگ چوپانان ، صدای های های
بانگ زنگ گوسفندان ، بانگ نای
زندگی در شهر فرساید مرا
صحبت شهری بیازارد مرا
خوب دیدم شهر و کار اهل شهر
گفته ها و روزگار اهل شهر
صحبت شهری پر از عیب و ضر است
پر ز تقلید و پر از کید و شر است
شهر باشد منبع بس مفسده
بس بدی ، بس فتنه ها ، بس بیهده
تا که این وضع است در پایندگی
نیست هرگز شهر جای زندگی
زین تمدن خلق در هم اوفتاد
آفرین بر وحشت اعصار باد
جان فدای مردم جنگل نشین
آفرین بر ساده لوحان ،‌آفرین
شهر درد و محنتم افزون نمود
این هم از عشق است ، ای کاش او نبود
من هراسانم بسی از کار عشق
هر چه دیدم ، دیدم از کردار عشق
او مرا نفرت بداد از شهریان
وای بر من ! کو دیار و خانمان ؟
خانه ی من ،‌جنگل من ، کو، کجاست ؟.
حالیا فرسنگ ها از من جداست
بخت بد را بین چه با من می کند
س دورم از دیرینه مسکن می کند
یک زمانم اندکی نگذاشت شاد
کس گرفتار چنین بختی مباد
تازه دوران جوانی من است
که جهانی خصم جانی من است
هیچ کس جز من نباشد یار من
یار نیکوطینت غمخوار من
باطن من خوب یاری بود اگر
این همه در وی نبودی شور و شر
آخر ای من ، تو چه طالع داشتی
یک زمانت نیست با بخت آشتی ؟
از چو تو شوریده آخر چیست سود
در زمانه کاش نقش تو نبود
کیستی تو ! این سر پر شور چیست
تو چه ها جویی درین دوران زیست ؟
تو نداری تاب درد و سوختن
باز داری قصد درد اندوختن ؟
پس چو درد اندوختی ،‌ افغان کنی
خلق را زین حال خود حیران کنی
چیست آخر! این چنین شیدا چرا؟
این همه خواهان درد و ماجرا
چشم بگشای و به خود باز ای ، هان
که تویی نیز از شمار زندگان
دائما تنهایی و آوارگی
دائما نالیدن و بیچارگی
نیست ای غافل ! قرار زیستن
حاصل عمر است شادی و خوشی
س نه پریشان حالی و محنت کشی
اندکی آسوده شو ، بخرام شاد
چند خواهی عمر را بر باد داد
چند ! چند آخر مصیبت بردنا
لحظه ای دیگر بباید رفتنا
با چنین اوصاف و حالی که تو راست
گر ملامت ها کند خلقت رواست
ای ملامت گو بیا وقت است ،‌ وقت
که ملامت دارد این شوریده بخت
گرد ایید و تماشایش کنید
خنده ها بر حال و روز او زنید
او خرد گم کرده است و بی قرار
ای سر شهری ، از او پرهیزدار
رفت بیرون مصلحت از دست او
مشنوی این گفته های پست او
او نداند رسم چه ،‌ آداب چیست
که چگونه بایدش با خلق زیست
او نداند چیست این اوضاع شوم
این مذاهب ، این سیاست ، وین رسوم
او نداند هیچ وضع گفت و گو
چون که حق را باشد اندر جست و جو
ای بسا کس را که حاجت شد روا
بخت بد را ای بسا باشد دوا
ای بسا بیچاره را کاندوه و درد
گردش ایام کم کم محو کرد
جز من شوریده را که چاره نیست
بایدم تا زنده ام در درد زیست
عاشقم من ، عاشقم من ، عاشقم
عاشقی را لازم اید درد و غم
راست گویند این که : من دیوانه ام
در پی اوهام یا افسانه ام
زان که بر ضد جهان گویم سخن
یا جهان دیوانه باشد یا که من
بلکه از دیوانگان هم بدترم
زان که مردم دیگر و من دیگرم
هر چه در عالم نظر می افکنم
خویش را دذ شور و شر می افکنم
جنبش دریا ،‌خروش آب ها
پرتو مه ،‌طلعت مهتاب ها
ریزش باران ، سکوت دره ها
پرش و حیرانی شب پره ها
ناله ی جغدان و تاریکی کوه
های های آبشار باشکوه
بانگ مرغان و صدای بالشان
چون که می اندیشم از احوالشان
گوییا هستند با من در سخن
رازها گویند پر درد و محن
گوییا هر یک مرا زخمی زنند
گوییا هر یک مرا شیدا کنند
من ندانم چیست در عالم نهان
که مرا هرلحظه ای دارد زیان
آخر این عالم همان ویرانه است
که شما را مأمن است و خانه است
پس چرا آرد شما را خرمی
بهر من آرد همیشه مؤتمی ؟
آه! عالم ،‌ آتشم هر دم زنی
بی سبب با من چه داری دشمنی
من چه کردم با تو آخر ، ای پلید
دشمنی بی سبب هرگز که دید
چشم ، آخر چند در او بنگری
می نبینی تو مگر فتنه گری
تیره شو ، ای چشم ، یا آسوده باش
کاش تو با من نبودی ! کاش ! کاش
لیک ، ای عشق ، این همه از کار توست
سوزش من از ره و رفتار توست
زندگی با تو سراسر ذلت است
غم ،‌همیشه غم ،‌ همیشه محنت است
هر چه هست از غم بهم آمیخته است
و آن سراسر بر سر من ریخته است
درد عالم در سرم پنهان بود
در هر افغانم هزار افغان بود
نیست درد من ز نوع درد عام
این چنین دردی کجا گردد تمام ؟
جان من فرسود از این اوهام فرد
دیدی آخر عشق با جانم چه کرد ؟
ای بسا شب ها کنار کوهسار
من به تنهایی شدم نالان و زار
سوخته در عشق بی سامان خود
شکوه ها کردم همه از جان خود
آخر از من ، جان چه می خواهی ؟ برو
دور شو از جانب من ! دور شو
عشق را در خانه ات پرورده ای
خود نمی دانی چه با خود کرده ای
قدرتش دادی و بینایی و زور
تا که در تو و لوله افکند و شور
گه ز خانه خواهدت بیرون کند
گه اسیر خلق پر افسون کند
گه تو را حیران کند در کار خویش
گه مطیع و تابع رفتار خویش
هر زمان رنگی بجوید ماجرا
بهر خود خصی بپروردی چرا ؟
ذلت تو یکسره از کار اوست
باز از خامی چرا خوانیش دوست ؟
گر نگویی ترک این بد کیش را
خود ز سوز او بسوزی خویش را
چون که دشمن گشت در خانه قوی
رو که در دم بایدت زانجا روی
بایدت فانی شدن در دست خویش
نه به دست خصم بدکردار و کیش
نیستم شایسته ی یاری تو
می رسد بر من همه خواری تو
رو به جایی کت به دنیایی خزند
بس نوازش ها ،‌حمایت ها کنند
چه شود گر تو رها سازی مرا
رحم کن بر بیچارگان باشد روا
کاش جان را عقل بود و هوش بود
ترک این شوریده سرا را می نمود
او شده چون سلسله بر گردنم
وه ! چه ها باید که از وی بردنم
چند باید باشم اندر سلسله
رفت طاقت ، رفت آخر حوصله
من ز مرگ و زندگی ام بی نصیب
تا که داد این عشق سوزانم فریب
سوختم تا عشق پر سوز و فتن
کرد دیگرگون من و بنیاد من
سوختم تا دیده ی من باز کرد
بر من بیچاره کشف راز کرد
سوختم من ، سوختم من ، سوختم
کاش راه او نمی آموختم
کی ز جمعیت گریزان می شدم
کی به کار خویش حیران می شدم ؟
کی همیشه با خسانم جنگ بود
باطل و حق گر مرا یک رنگ بود ؟
کی ز خصم حق مرا بودی زیان
گر نبودی عشق حق در من عیان ؟
آفت جان من آخر عشق شد
علت سوزش سراسر عشق شد
هر چه کرد این عشق آتشپاره کرد
عشق را بازیچه نتوان فرض کرد
ای دریغا روزگار کودکی
که نمی دیدم از این غم ها ، یکی
فکر ساده ، درک کم ، اندوه کم
شادمان با کودکان دم می زدم
ای خوشا آن روزگاران ،‌ای خوشا
یاد باد آن روزگار دلگشا
گم شد آن ایام ، بگذشت آن زمان
خود چه ماند در گذرگاه جهان ؟
بگذرد آب روان جویبار
تازگی و طلعت روز بهار
گریه ی بیچاره ی شوریده حال
خنده ی یاران و دوران وصال
بگذرد ایام عشق و اشتیاق
سوز خاطر ،‌سوز جان ،‌درد فراق
شادمانی ها ، خوشی ها غنی
وین تعصب ها و کین و دشمنی
بگذرد درد گدایان ز احتیاج
عهد را زین گونه بر گردد مزاج
این چنین هرشادی و غم بگذرد
جمله بگذشتند ، این هم بگذرد
خواه آسان بگذرانم ، خواه سخت
بگذرد هم عمر این شوریده بخت
حال ،‌ بین مردگان و زندگان
قصه ام این است ،‌ ای ایندگان
قصه ی رنگ پریده آتشی ست
س در پی یک خاطر محنت کشی ست
زینهار از خواندن این قصه ها
که ندارد تاب سوزش جثه ها
بیم آرید و بیندیشید ،‌هان
ز آنچه از اندوهم آمد بر زبان
پند گیرید از من و از حال من
پیروی خوش نیست از اعمال من
بعد من آرید حال من به یاد
آفرین بر غفلت جهال باد

اشعار نیما یوشیج